مقاله شيطان يا ابليس دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله شيطان يا ابليس کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه و مقالات آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ريختگي احتمالي در متون زير ،دليل ان کپي کردن اين مطالب از داخل فایل ورد مي باشد و در فايل اصلي مقاله شيطان يا ابليس،به هيچ وجه بهم ريختگي وجود ندارد
مقدمه
شیطان یا ابلیس . این بحث مد نظر ما برای گرد آوری یك مقاله در مورد تفاوتهای بین شیطان و ابلیس است كه در آخر متوجه تفاوت این دو اسم می شویم .
شیطان از بدو وجود به دنبال گمراه كردن انسان و به بیراهه كشاندن او بوده است . هیچ انسانی نیست كه از حیله شیطان در امان باشد مگر امامان و پیامبران الهی كه از گناه مصون هستند . شیطان هیچگاه از تلاش خود برای گمراه كردن انسان ها دست نمی كشد .
در عالم خلقت موضوع ابلیس یكی از موضوعات مهم و شگفت انگیز است . قرآن كریم ضمن اشاره به (نار) منشاء پیدایش شیطان به اختصار به خط فكری و موضوع گری ها و نصبت وی با خداوند و آدمیزاد به این موضوع می پردازد .
ارباب اندیشه بر این عقیدهاند كه «جسم وى انبوه و متراكم نبوده جسمى است هوایى و مجرد. هیات ظاهرى و شیوه رفت و آمدش نیز با دیگر موجودات تفاوت دارد. داراى شعور و خرد است. به صورتهاى گوناگون تغییر شكل مىیابد و از عهده انجام كارهاى سنگین و خارقالعاده برمىآید، نه جایى را فرا مىگیرد و نه در جایى نیز فرود مىآید». در فرهنگ اسلامى وى مبدا غوا، شر و وسوسه
معرفى شده و آدمى را در مسیر خلاف انسانیت و كمال مىكشاند. نیرویى است كه حق را باطل و باطل را حق و شر را خیر و خیر را شر مىنماید. هوى و شهوت از وسوسههاى اوست. «و صورت انسانى در حكم عقبه و گردنهاى است میان قرارگاه فرشتگان و جایگاه شیاطین. هر كس كه راه گمراهى را پیمود پیرو شیاطین است و آن كه راه هدایت را برگزید از اهل الله است». با یادآورى گوشهاى از خصوصیات ابلیس و حضور فعال او در میان آدمیزاد مىتوان نتیجه گرفت كه: «ابلیس اگر چه فرشته یا اجنهاى است كه به عالم ملكوت تعلق دارد و از موجودات طبیعت نیست; ولى آثار وجودى او مىتواند در دنیا ظاهر شود»
علاوه بر این نسبت ابلیس با آدم، از فریب و اغواى وى در بهشت آغاز و به دنیا كشیده مىشود و بدینگونه بین ملك و ملكوت پیوستگى به وجود مىآید. منشهاى پست ابلیسى و انگیزههاى هوى و هوس كه اسباب تاریكى و تشویش محیط درونى آدمیان را فراهم مىسازند همه به دنیا و عالم ملك مربوط است و «نقش ابلیس، در نسبتى كه با آدم دارد، ترسیم شده است. چون ابلیس رویى به
آدم و رویى به خداوند – نظر به این كه مخلوق خداست – دارد، به «ابلیس دوروى» معروف است» پس وقتى سخن از ابلیس به میان مىآید وى را مصداق معانى نفرتانگیزى مىیابیم كه به دشمنى با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتى كه با آدم دارد مورد توجه قرار مىگیرد، ولى عرفا بجز دو عالم ملك و ملكوت به عالم دیگرى نیز اعتقاد دارند و آن جبروت است. در این عالم دشمنى بكلى منتفى است چنان كه عزیزالدین نسفى مىگوید: «شهد و حنظل یك طعم دارند، نور و ظلمت
، روز و شب یك رنگ دارند; ابلیس را با آدم دشمنى نیست;» اما ابلیس در نسبتى كه با آدم دارد، بنابر تصریح قرآن سوگند یاد مىكند كه آدمیان را، بجز مخلصین، گمراه مىكنم. وى سایه وسوسه و اوهام را در مسیر آنان كه از ایمان تهى هستند مىنماید و آنها را سایه به سایه و گام به گام به دنبال خود مىكشاند تا از مقصد بازمىمانند; ولى در مورد آنان كه راههاى نفوذ و وسوسههاى شورانگیز را مىبندند تلاش وى به جایى نمىرسد.
نمونههاى زیر بیانگر دسیسههاى اوست:
ابراهیم خلیلعلیهالسلام در عالم خواب به ذبح اسماعیل مامور مىشود. ابلیس این بار نیز مانند قصه آدمعلیهالسلام به پیروزى خود بر ابراهیم امیدوار است و همان شیوه را به كار مىبرد. خود را به مادر اسماعیل مىرساند و خبر كشتن فرزند را به وى مىدهد. وقتى مادر متوجه مىشود كه ذبح اسماعیل فرمانى است كه از جانب حضرت خداوندى صادر شده چنین مىگوید: «اگر خداى فرموده باشد; ما رضا دادیم و تسلیم كردیم.» ابلیس برخلاف انتظار از فریب مادر مایوس مىشود رو به اسماعیل مىآورد، وى نیز بمحض اطلاع از فرمان الله چنین پاسخ مىدهد: «فرمان خداى راست «رضینا بحكم الله و سلمنا لامره» ابلیس چون نتیجهاى نمىگیرد خود را به ابراهیم نزدیك مىسازد و فرمانى را كه
وى در خواب یافته است، به القاءات شیطان نسبت مىدهد و وى را از كشتن فرزند برحذر مىدارد; اما ابراهیم خوب مىداند كه القاكننده این اباطیل كسى جز ابلیس نیست لذا او را به خوارى از خود مىراند» و بدینگونه نیرنگهاى وى خنثى مىگردد و در اراده ابراهیمعلیهالسلام خللى وارد نمىآید. ابلیس مترصد است كه شكست خود را جبران كند به تصور وى لحظه به آتش افكندن ابراهیم فرصت مناسبى است. به امید كامیابى «تدارك پرتاب وى را فراهم مىآورد و با منجنیق حضرت را درون توده
عظیم آتش مىافكنند» ; اما این بار هم بنابر صریح آیه یا نار كونى بردا و سلاما» (انبیا /69) اى آتش بر ابراهیم خنك و سالم باش به لطف پروردگار ابراهیم محفوظ مىماند و ابلیس به آرزویش نمىرسد.
ابلیس پیوسته در كار فریب و برهم زدن آرامش آدمیزاد است از هر فرصتى سود مىجوید تا روزنهاى براى وسوسهانگیزى بیابد. مردم عادى و ناآگاه بسادگى به دام ابلیس گرفتار مىشوند; اما فریب بندگان خاصى مانند عیسىعلیهالسلام كه جز رضاى حق به چیز دیگرى دلبستگى ندارد، ممكن
نیست. ابلیس براى به دام انداختن وى بدین گونه زمینهسازى مىكند: «به هنگام استراحتخود را به وى نزدیك كرده در مورد سنگى كه زیر سر نهاده است، چنین مىگوید: (سنگ فرا زیر سر نهادى، تنعم كردى، نه ترك دنیا بگفته بودى؟) شاید هدف وى این بوده است كه حضرت را به برخوردارى بیشترى از دنیا برانگیزد. اما وى كه از نیت ابلیس آگاه است از آن جزء ناچیز دنیا نیز چشم مىپوشد و چنین مىگوید: «این و همه دنیا را به تو واگذاشتم.»
امورى كه به وسیله ابلیس پىریزى شد:
ابلیس در آن هنگام كه به همراه فرشتگان مامور مىشود تا به نشانه تعظیم، در برابر آدم به خاك بیفتد و سجده كند. به مقایسه نار و خاك مىپردازد. سرانجام خود را شریفتر از آدم مىپندارد و از امر پروردگار سرمىپیچد. و براى نخستین بار اساس قیاس را پى مىریزد «اول من قاس ابلیس» خود را بزرگ مىبیند. و با تكبر و تجبر ایمانش را بر باد مىدهد. و كفربالله نیز اولین كفر است كه در نتیجه نافرمانى وى تحقق مىیابد كه «ان اول كفر كفر بالله حیثخلق الله آدم كفر ابلیس حیث رد على الله امره» ابلیس اولین كسى است كه به هنگام نزدیك شدن آدم به شجره ممنوعه، به شادى
ستیافتن بر وى آواز مىخواند و هنگام هبوط وى به عالم طبیعت، به سرود خوانى مىپردازد: «فلما استتر على الارض ناح» وقتى عزت و منزلتخود را از دست مىدهد و از رحمت پروردگار ناامید مىشود; و به استقرار در روى زمین مقید مىگردد نوحهسرایى مىكند:» وى پایهگذار آموزش انواع موسیقى و خوانندگى در زمان فرزندان قابیل است و مردانى به نام «یوبل» و «توبلقین» آن را از ابلیس مىآموزند». لواط یكى دیگر از امور نفرتانگیزى است كه ابلیس اساس آن را در میان قوم لوط
ریخت. در قصه این قوم آمده است كه ابلیس با برخى از زنان آنها آمیزش كرد و عمل خلاف اخلاق زنا را در بین آنان اشاعه داد. همو بود كه ایشان را به نكبتبارترین عمل (لواط) ترغیب كرد و اعراض از زنان فرجام این عادت مذموم بود». ابلیس پس از اغواى مردان بنابر روایت از امام باقرعلیهالسلام خود را به صورت زنان درآورد، به سراغشان آمد و براى برانگیختن حس حسادت زنانه، نقطه
حساسى را نشانه گرفته و چنین گفت: مردان شما با هم درمىآمیزند؟ گفتند: آرى. ما این كار را دیدیم. و آن چنان با مهارت زمینه را فراهم مىآورد كه با القاى طرح پیشنهادى، بىدرنگ موافقت كردند و به «مساحقه» روى آوردند» ابلیس در فاصله بین رسالت ادریس و نوح نیز بیكار ننشست زنان زیباى شوهردار دشت را به راه منفور زنا و فاحشگى كشانید و آمیزش آنان را با مردانن زیباى كوهستان سبب گردید و سطح وسیعى را آلوده ساخت». حسد و تعصب نابجا نیز از جمله امورى معرفى شده كه ابلیس آنها را پىریزى كرده است. وى نسبتبه آدم حسد ورزید و خلقتخود را برتر و شریفتر از وى انگاشت، از امر خدا سرباز زد كه به هبود و سقوط وى منجر گردید». و بالاخره وى از اهل آتش اولین كسى است كه جامهاى از آتش مىپوشد و پیشاپیش پیروان خود حركت مىكند و مىگوید: و اثبوراه و یجیبونه و اثبورهم فیقول الملائكه» «لاتدعوا الیوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا كثیرا» (فرقان /14).
بنابر آنچه گذشت ابلیس دشمنى ناپیداست و كارش فریب و نیرنگ است و مىتواند در همه شؤون آدمیزاد تصرف كند همواره در اندیشه سرازیر كردن وى از قله رفیع انسانیت است. چیزهایى را به او القا مىكند كه اصلى و حقیقتى در آنها نیست. چون هوى و هوس منشا تسلط و استیلاى اوست لذا وى را به پیروى از آن دعوت مىكند. پس باید راه نفوذ چنین دشمن خطرناكى را بست. براى
جلوگیرى از سلطه وى راههایى ارائه شده است. صدرالدین شیرازى «راه چیرگى بر ابلیس را در نیاشامیدن شراب كشنده دنیا و نپرداختن به خواهشها و شهوات مهلك آن مىداند. وى هوى و هوس را در حكم غذاى ابلیس تلقى مىكند وى معتقد است كه دل را باید به وسیله مخالفتبا خواهشهاى نفس، از تصرف ابلیس بیرون آورد و با ذكر الهى آن را – كه جلوهگاه انوار حق و به عبارتى عرش رحمان است – آبادان كرد. پس جنگ میان ذكر خدا و وسوسه شیطان همانند
كشمكش میان نور و تاریكى و یا شب و روز است و به همین جهت پیغمبر اكرمصلى الله علیه وآله فرموده است: «شیطان در فرزند آدم همچون خون در رگها روان است» پس گذرگاه او را كه شهوت استباید به گرسنگى تنگ گردانید، زیرا گرسنگى است كه شهوت را مهار مىكند».
دیگر از راههاى بستن گذرگاه ابلیس تسمیه (بسمله) و ذكر بسمالله الرحمن الرحیم است. «سلاح ذكر، ذاكر را از شر وسوسههاى فریبنده حفظ مىكند. ذاكر در واقع با گفتن تسمیه خود را از زیر سلطه ابلیس رها ساخته و تحتحمایت و سلطنت رحمن قرار مىدهد و به صفات او متصف مىگردد
و از اتصاف به صفات الهى است كه دل صفا مىیابد و بر اثر مواظبتبر ذكر و توجه به روح و باطن ذكر است كه رهایى ممكن مىشود. این آیه نه تنها باعث آرامش ذاكر مىگردد، بلكه نزول آیه قبل از هر چیز، آرامش بادها، تموج دریاها; و هبوط شیاطین را از آسمانها; سبب گردید». وقتى آتش
هولناك دوزخ از قدرت ذكر بسمالله گریزان گردد در فرار ابلیس كه خود طعمه چنان آتشى است دیگر تردیدى برجاى نمىماند. چنان كه در تاثیر آن آمده است «بنده مؤمن چون در حال نزع بسمالله بگوید سكرات مرگ بر او آسان شود و خاك لحد بر او روضه رضوان گردد; و آتش دوزخ از او گریزان بود». و شرط برخوردارى از این ارزشها صدق نیت است. در آثار حیرتآور تسمیه گفتار علىعلیهالسلام كه
علاوه بر معانى بالا، دیگر خواستهها را در برمىگیرد، چنین است: «بسمالله. .. آرامبخش دلها، داروى دردها، دور كننده پلیدیها، آسان كننده دشواریها و برطرف كننده غمهاست». ذكر مزبور در صورتى كه از روى اخلاص و نیتباطنى قرائتشود بجز هزیمت لشكر تلبیس ابلیس، آثار بیشمارى بر آن مترتب است كه برخى از آنها در قالب الفاظ بدینگونه آمده است: «اى نامى كه به هر جایى قدم زنى و به هر كویى قدم نهى رنگ كس نگیرى و همه را به رنگ خود برآورى; به دیوان دیوان رسیدى لشكر
تلبیس ابلیس را هزیمت كردى. به میدان سلطان درآمدى، سر سروران و گردنكشان را به چنبر طاعت آوردى;». هر طاعت و عبادت بدنى مانند تهلیل (لااله الا الله) گفتن و تسبیح و نماز و ورد، داراى روح و جسمى است. جسم آن عبارت است از حركات و سكنات محسوس كه بجز خالق، گوشهاى از آن دامن مخلوق را نیز مىگیرد. (اشتراك بین خالق و مخلوق) كه آن را ریا و تظاهر مىنامند. اما روح آن عبارت است از اخلاص كامل و نیتباطنى; پس وقتى قرآن، تشرف به پیشگاه حق را مبتنى بر عمل شایسته ذكر مىكند و عمل شایسته را در عبادت بىشائبه و خالص مىداند (110 / كهف و3 / زمر)، ناظر به عبادتى با آن روح است و عبادت بدنى در واقع پلى استبراى
رسیدن به عبادت روحانى و عبور از این مرحله انسان را به اخلاص باطنى مىرساند». و ثمره عبادت بدنى به تزكیه و تحلیه برمىگردد كه این دو بخش در آیه «قد افلح من تزكى» (اعلى /14) حقا كه فلاح و رستگارى یافت آن كه تزكیه كرد و آیه «وذكر اسم ربه فصلى» (اعلى /15) و به ذكر نام خداى خویش پرداخت و نماز كرد، طرح شده است و آیه «و ثیابك فطهر» و لباس خویش پاكیزه دار (مدثر /4) به تمام عبادات بدنى اشاره دارد; اما تزكیه، پاكى از پلیدیهاى قواست كه ریشه همه
آنها دلبستگى به زرق و برق دنیا و زینتهاى آن است، لذا پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله مىفرماید: دوستى دنیا سرآغاز و منشا هر خطا و نادرستى است (حب الدنیا راس كل خطیئه) كه در سه اصل حرص، كبر و حسد خلاصه شده است; اما تحلیه، عبارت از كسب فضیلتها و معرفتها و خو گرفتن به اخلاق الهى است تا آن كه صفا و شفافیت پیدا كرده صور وجود به تمام و كمال بر شكل واقعى خود مشاهده گردد. و ابوعلى سینا نیز، ترقى آدمى را در صفاى نفس دانسته و مىگوید:
«آن را به وسیله دانشها پاك گردان تا كمال یافته و تمامى موجودات را مشاهده نمایى». اكنون كه زمینه آشنایى با جسم و روح و مقصود عبادات فراهم شد، با توجه به فرمایش پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله كه: «لا اله الا الله برترین شعبه ایمان است» و قرآن «ولذكر الله اكبر» (عنكبوت /45) دلیل برترى كلمه توحید بر دیگر اذكار و اعمال شایسته این است كه در برابر هر عمل خیرى (بجز لااله الا الله) ضدى است كه در كفه مقابل آن قرار دارد; اما ضد توحید شركت است كه هیچ گاه در یك ترازو گرد نمىآیند همچنان كه وجود و عدم براى یك شخص، در ذات او جمع نمىگردد. پس معتقد به لااله
الا الله مشرك نمىتواند باشد و جمع بین آن دو ممكن نیست. صاحب مفاتیحالغیب چنین نتیجهگیرى مىكند: چون براى این ذكر معادلى وجود ندارد كه بتوان در كفه دیگر ترازو گذارد، لذا چیزى بر او برترى ندارد. پس اگر قرآن، آن را صفت اكبر توصیف مىكند بىدلیل نیست و ذكر با این خصوصیتبىتردید ذكر قلب است نه گردش زبان و قلب چون برترین اعضاست پس ذكر قلب نیز از دیگر اعضا بزرگتر و برتر است». وقتى رسول خداصلى الله علیه وآله ذكر مذكور را برترین گفتار خود و پیامبران پیشین تلقى
مىكند و امت را به مداومتبر آن مىخواند در برترى آن نمىتوان تردید كرد». و تا زمانى كه اعضا بخصوص قلب، زیر نفوذ ابلیس و جنود او قرار دارد چون اعمال به القا و وسوسه وى شكل مىگیرد، ابلیسى است و ما براى این كه از شر این دشمن نیرومند رهایى یابیم و بر شركهاى بزرگ هواپرستى غالب آییم، باید سر به خاك مذلت نهیم و به ذات مقدس پروردگار پناه بریم». و در زیر پرچم حكومت «رحمن» قرار گیریم. البته تشخیص این معنى كه آیا تحت نفوذ ابلیس هستیم یا به لطف و توفیق
حضرت بارى سر بر آستانش نهادهایم كار آسانى نیست; اما آثار وسوسههاى ابلیس را در لحظه غلبه خشم یا زمانى كه درین اندیشه هستى كه از خدمت و محبتبه آنان كه در آزار و اذیت تو كوشیدهاند خوددارى كنى، بخوبى مىتوان حس كرد كه بنابر آیه: «و اما ینزغنك من الشیطان نزغ فاستعذ بالله» (اعراف /200) باید از شر او به خدا پناه برى تا از مكر و نیرنگهایش در امان بمانى» و آیه دیگر نشانه تصرف وى را چنین طرح مىكند «در صورتى كه ابلیس بخواهد تو را به خاطر خوى و صلتشایسته به بیراهه كشاند «فاستعذ بالله» (فصلت /36) از شر وسوسههاى او به خدا پناه ببر» و در تفسیر آیه مذكور به گفتگوى پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله و ابلیس چنین اشاره شده كه آن بزرگوار وى را در نهایت درماندگى و آشتفگى مىبیند، چون دلیل آن را جویا مىشود، ابلیس سبب
آزردگى خود را در چهار چیز ذكر مىكند: یكى، آواز اسب رزمندگان در صحنه پیكار با كافران. دوم، آواز مؤذنان بر ماذنه، سوم، كسب و كارى كه بر طبق دستور شرع و ایمان انجام گیرد. چهارم، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم گفتن بنده مؤمن است. سپس آن بزرگوار مخاطب قرار گرفته ضرورت تجهیزاتى نظیر زره، برگستوان، خود، مغفر، خیل و لشكر براى نبرد با دشمن ظاهرى توصیه شده است و در نبرد امتبا دشمن نامرئى نیز تدارك ادواتى متناسب با وى یاد شده است كه بنابر قرآن «اذا قرات القرآن فاستغذ بالله» (نحل /98) زره آنان است و «قل اعوذ برب الناس» (الناس /1) برگستوان آنهاست. در چنین وضعیتى است كه امت در نبرد با دشمن پیروز و از وساوس او ایمن مىشوند». بجز موارد بالا قرائتبرخى از سورههاى قرآن نیز در فرار ابلیس تاثیر عمیق دارند.
برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید