توضیحات

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله شناسایی فراوانی تنوع اختلالات رفتاری شایع در بین دانش آموزان دوره ابتدایی و راهنمایی دارای 27 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله شناسایی فراوانی تنوع اختلالات رفتاری شایع در بین دانش آموزان دوره ابتدایی و راهنمایی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله شناسایی فراوانی تنوع اختلالات رفتاری شایع در بین دانش آموزان دوره ابتدایی و راهنمایی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله شناسایی فراوانی تنوع اختلالات رفتاری شایع در بین دانش آموزان دوره ابتدایی و راهنمایی :

شناسایی فراوانی تنوع اختلالات رفتاری شایع در بین دانش آموزان دوره ابتدایی و راهنمایی

چکیده :
• رفتار نابهنجار چیست؟
• بر اساس چه ملاکهایی رفتار نابهنجار را از رفتار بهنجار تمیز می‌دهیم؟
• مرز بین بهنجاری و نابهنجاری کجاست؟
عوامل متعددی بر این نکته اشاره دارند که امروزه ، فشار زندگی بیش از قرن گذشته است. مصرف زیاد داروهای آرامبخش ، قرصهای خواب آور ، سو مصرف مواد و جنایات خشونت‌بار ، انواع شیوه‌های درمانی علمی و غیرعلمی و … ، اما اکثر مردم به اختلالات روانی دچار نمی‌شوند. آنها به نحوی با مشکلات خود کنار می‌آیند و به فعالیت خود ادامه می‌دهند.

 

در عین حال افرادی وجود دارند که در برابر مشکلات تسلیم شده‌اند و دیگر نمی‌توانند شخصا از عهده کارها برآیند و نیز افرادی وجود دارند که سبک زندگی آنها را بر مدار خودویرانگری (Self-Destruction) می‌چرخد. این افراد و رفتارشان به عنوان نابهنجار (Abnormal) نامگذاری شده و از افراد و رفتار بهنجار جدا شده است. اما تعیین مرز مشخص بین بهنجار و نابهنجار با وجود ملاکهای متعددی که وجود دارد، کار آسانی نیست.

واژه «نابهنجار» اصولا به معنی «دور بودن از طبیعی» است. بنابراین انحراف از بعضی معیارها را شامل می‌شود. درباره اختلالهای جسمی می‌توان با استمداد از علم پزشکی و ابزارهای پیشرفته و فنون دقیق مرز مشخصی بین بهنجاری و نابهنجاری ترسیم نمود، ولی در حوزه اختلالهای روانی به دلیل نبودن ابزارها و فنون تشخیصی پیشرفته و دقیق و نسبی بودن ملاکها و عدم عینیت کافی ، تعیین مرز دقیق بین آنها دشوار و گاه غیرممکن است.

 

در واقع ، در حوزه روان شناسی مرضی «انحراف از یک هنجار» در تعریف یک ملاک و معیار ممکن است به اندازه‌ای ناچیز جلوه‌گر شود که موجب هیچ نوع نگرانی نشود و همین انحراف در تعریف ملاک دیگری ممکن است به اندازه‌ای قابل توجه باشد که درباره ماهیت نابهنجار (مرضی) آن تردیدی باقی نماند.

مقدمه :
شناخت مشکلات و ناهنجاری های رفتاری از رشته هایی است که اهمیت آن از نیمه دوم قرن حاضر شروع می شود ، ولی با این وجود این موضوع همیشه در طول تاریخ روان شناسی و روان پزشکی مورد بررسی بوده و به طور مستمر ادامه داشته است . اما در سال های اخیر این موضوع اهمیت خود را بیش تر روی تحقیقات ، طبقه بندی ، شناخت و علل ملاک های تشخیص بنا نهاده است و کاربرد آن را به میان خانواده و آموزش و بالاخره راه های درمانی برده است .

واژه های نابهنجاری رفتاری ، مشکل رفتاری ، اختلال رفتاری ، غیر عادی و ; جهت اصطلاح ناهنجاری های رفتاری ، یا مشکل رفتاری در کتاب های متعدد روان شناسی و در طبقه بندی های بین الملل به کار گرفته شده است که هر کدام بر یک ویژگی یا بخشی از مشکلات با واژه های مختلف اشاره کرده اند . ولی همه آنها اتفاق نظر در یک تعریف مشترک نداشته اند . دلیل آن قابل توجیه است زیرا شناخت تفاوت بین مرز یک رفتار مطلوب و مناسب با رفتار نامناسب ، مشکل است و از طرفی چه مجموعه ای از ویژگی های رفتاری با توجه به فرهنگ ها و جوامع مختلف می تواند نشانه اختلال یا مشکل رفتاری باشد .

 

اصطلاح بهنجار در زبان انگلیسى به شكل صحیح و موجهى حداقل در 4 معنا به كار برده مى شود كه عبارتند از : هنجار ارزشى، هنجار آمارى، هنجار فردى و هنجار نمونه شناختى. در هنجار ارزشى یك حال ایده آلى به عنوان بهنجار تلقى شود. بنابراین مثلاً در جمله «داشتن دندان هاى بى نقص بهنجار است» اصطلاح بهنجار در یك معناى ارزشى استعمال شده و نمایانگر یك حالت ایده آلى است چرا كه در عمل، اغلب مردم حداقل تا حدودى واجد عیوبى در دندان هاى خود بوده و هستند. هنجار آمارى كه هنجار توجیهى در حوزه علوم است نابهنجارى را به عنوان حد دور افتادن از طیف میانگین بر مى شمارد. مثلاً اگر متوسط معمول قد مردان 170 سانتى متر باشد طول قدهاى 150 سانتى متر و 190 سانتى متر هر دو از لحاظ هنجار آمارى، نابهنجار تلقى خواهند شد.

هنجار فردى به سطح مستمرى از عملكرد اشاره دارد كه فرد در خلال زمان در آن سطح عمل مى كرده است. پس از یك ضربه مغزى، شخص ممكن است كاهشى در سطح هوشى را تجربه نماید كه اگر چه قطعاً پسرفتى نسبت به وضعیت پیشین است اما ممكن است همچنان براساس هنجار آمارى نابهنجارى محسوب نگردد (به عنوان مثال كاهشى در ضریب هوشى از125 به 105) . هنجار نمونه شناختى و به عبارت دقیق تر نابهنجارى نمونه شناختى اصطلاح لازمى است براى توصیف شرایطى كه اگر چه فرد براساس ملاك هاى بالا بهنجار تلقى شود، اما با وجود بر این ممكن است نابهنجار و شاید حتى بیمار باشد. مثالى كه موبرى و همكارانش براى این مورد ذكر مى كنند بیمارى عفونى پینتا (Pinta) است. لكه لكه شدن پوست، ناشى از این بیمارى توسط اعضا قبیله اى در آمریكاى جنوبى به عنوان ملاك ارزش براى شخص مبتلا محسوب مى شود! تا حدى كه غیرمبتلایان از قبیله رانده مى شوند . بنابراین مبتلا بودن به بیمارى براساس ملاك آمارى یا فردى بهنجار است در حالى كه در واقع آسیب شناختى است.

هر یك از ملاك هاى فوق در تمایز قائل شدن بین بهنجار و نابهنجار واجد نقاط قوت و در عین حال محدودیت هاى خاص خود هستند و كماكان مرزهاى بهنجارى و نابهنجارى در موارد قابل توجهى مه آلود است.در مورد بر چسب هاى تشخیص چه مى توان گفت؟شخصى كه در یك بیمارستان روانى مورد بررسى و معاینه قرار مى گیرد ممكن است بر چسبى مبنى بر بیمارى و اختلال خاصى براى وى مطرح شود. اگر چه در اغلب موارد لازم است تا جهت اقدامات بعدى به این تشخیص اعتماد كرد. با وجود بر این توجه به نكاتى در این خصوص ضرورى است:

نخست آن كه، اگر چه تشخیص از سوى یك متخصص مطرح شده است، اشخاص توسط افراد غیرحرفه اى _ والدین ، مسئولان مدرسه، پلیس، همسایه ها یا خود بیماران _ به كلینیك آورده مى شوند، افرادى كه آموزش حرفه اى ندیده اند تا حد زیادى در میزان تحملشان در برابر رفتارهاى نابهنجار یا انحرافى متفاوت هستند، بدین معنا كه ممكن است فردى حتى با رفتارهاى نامتناسب فراوان به دلیل تحمل و چشم پوشى و یا بى توجهى اطرافیان به كلینیك معرفى نشود در حالى كه فرد

دیگرى با حد بسیار كمترى از این علایم به دلیل حساسیت اطرافیان جهت بررسى به متخصص ارجاع شود. بنابراین مراجعه به كلینیك لزوماً به معناى نابهنجارى نیست همان گونه كه افرادى كه به كلینیك مراجعه نكرده اند، الزاماً فاقد رفتارهاى نابهنجار نیستند.دوم آن كه تشخیص هاى روانپزشكى ممكن است در مواردى از یك متخصصن تا متخصص دیگر متفاوت باشد

دروغ گفتن كودكان
یكی از صفات پسندیده ی هماهنگ با سرشت آدمیان “راستگویی” است. هر انسانی بالقوه مایل است راست بگوید و همچنین سخنانی را كه از دیگران می شنود راست تلقی كند.
دروغ گفتن ، انحراف از صراط مستقیم و فطرت انسانی و مخالف وجدان اخلاقی است. بدبختانه این مرض خطرناك ، مخصوص بزرگسالان نیست، بچه های كوچك نیز به این ناهنجاری دچار می شوند و از كودكی به دروغگویی عادت می كنند و گاهی چنان به این عادت ناپسند انس می گیرند كه از دروغ گفتن لذت می برند و از این كه دیگران را با گفته های نادرست و غیر واقعی خود جذب كنند، مسرور می شوند . پدران و مادران و مربیان عزیز باید بدانند كه دروغگویی ناخوشی خطرناكی است كه ممكن است از دوران كودكی بروز كند و فرد تا پایان عمر به آن مبتلا باشد.
بدبختانه بعضی از خانواده ها این ناراحتی را كوچك و ناچیز تلقی كرده و اساساً در فكر پیشگیری یا درمان آن نیستند . اگر فرزند آنها تب ، یا عطسه بی موقعی كند، سخت ناراحت می شوند و فوراً برای درمان او اقدام می كنند ولی به دروغ گفتن فرزند خویش چندان اهمیت نمی دهند.
برای این كه بتوانیم كودكان را با فطرت راستی پرورش دهیم بعضی از علل دروغگویی اطفال را كه ناشی از روش های ناپسند مربیان است ، بیان می كنیم :

علل دروغگویی و راه جلوگیری از آن
1- یكی از علل دروغگویی فرزندان ، تحمیل تكالیف سنگین به آنها و داشتن توقع بیش از طاقت كودكان است كه آنان را به راه دروغگویی می كشاند و این عادت ناپسند را در آنان ایجاد می كند. رسول اكرم (ص) در این باره می فرمایند:
اگر آنچه كه كودك در قوه و قدرت داشته و انجام داده است، از او قبول كنید و آنچه را كه انجام آن برای او سنگین و طاقت فرساست از او نخواهید، فرزند دروغگو و بدبین بار نمی آید .
بنابراین لازم است پدر و مادر و مربیان در مقام كارها ، قدرت و نیروی عادت كودكان را در نظر بگیرند و چیزی كه مطابق طاقت و توان آنهاست ، بر آنها تحمیل نكنند. چون كودك از رنجش مربی و این كه مربی ، او را تنبل و نالایق بشناسد ، واهمه دارد . لذا وقتی از انجام كار فوق طاقت خود عاجز ماند، ناچار برای حفظ شخصیت خویش به دروغ پناه می برد و در اثر تكرار، دروغگو می شود.
2- یكی دیگر از عوامل روانی كه باعث دروغ گفتن كودك می شود ، احساس تحقیر است . كودكی كه مورد تحقیر و اهانت واقع شده و به شخصیتش ضربه وارد آمده است ، تلاش می كند تا از هر راهی كه می تواند ، خود را نشان بدهد؛ كاری كند كه اعضای خانواده و احیاناً كسان دیگر، به وی توجه كنند و او را به حساب بیاورند. بنابراین از فرصت های گوناگون استفاده می كند تا منظور خود را عملی سازد. یكی از كارهای خطرناكی كه این قبیل كودكان به آن دست می زنند، دروغگویی است . كودكی كه در خانواده عملاً مورد تحقیر و بی اعتنایی بوده و روزگار خود را با محرومیت گذرانده است ، بزرگترین لذتش خودنمایی و جلب توجه دیگران است . او با راستگویی و بیان حقایق واقعی هرگز قادر نیست افكار دیگران را متوجه خود كرده و اعضای خانواده را به خویش جلب كند. ناچار دروغ می گوید و گاهی دروغ های بزرگ و وحشت زا و هیجان آورمی گوید ، دروغی كه تا چند دقیقه همه را متوجه او كرده و خانواده را به جوش و خروش وا می دارد. مثلاً ، با وحشت و اضطراب ساختگی می دود و فریاد می زند : ” مغازه آتش گرفت ” یا خواهرم رفت زیر ماشین ! ” .

موقعی كه افراد خانواده با نگرانی و وحشت می دوند كه خود را به محل حادثه برسانند، كودك دروغگو لذت می برد و شادمان می شود ، لذت می برد از این كه آن صحنه را به وجود آورده و منشاء این همه هیجان و جنبش شده و اعضای خانواده را مسخره كرده و اهانت های گذشته آنان را تلافی كرده است .

مسلماً روش نادرست والدین ومربیان ، كودك را به دروغگویی وا می دارد ؛ بنابراین كسانی كه می خواهند فرزندان خود را به نیكی پرورش دهند و آنان را راستگو تربیت كنند، باید از اول به طرزی صحیح وعاقلانه به شخصیت آنان احترام بگذارند و از تحقیر و اهانت آنها كه منشاء انحراف و طغیان است بپرهیزند.

3- یكی دیگر از علل دروغگویی اطفال ، ترس از مجازات است . مثلاً موقعی كه به كودك بگویند: شیشه اتاق را تو شكسته ای؟ اگر كودك بداند كه اعتراف او مجازات سختی را به دنبال خواهد داشت غریزه ی حفظ خود ، او را وا می دارد كه به دروغ بگوید: ” من نشكسته ام ” . كودك چون خود را در مقابل تنبیه طاقت فرسای والدین ناتوان می بیند، برای حفظ خود چاره ای ندارد جز آنكه به دروغ پناه ببرد و گناه خود را انكار كند. بدیهی است هر قدر ترس از مجازات بیشتر باشد، اصرار كودك در دروغ بیشتر خواهد بود.

درمان این قبیل دروغگویی ها ملایمت و مهربانی والدین در تربیت فرزندان است. اگر والدین فرزندان خود را با اصول مهر و مؤدت پرورش دهند، اگر خانواده كانون عطوفت و رأفت باشد، اگر والدین انصاف داشته باشند و به وظایف خود در مورد فرزندان توجه كنند، بچه ها در برابر تخلفات خود دروغ نمی گویند.

یكی از مهمترین عوامل پرورش راستگویی در كودكان ، محیط خانواده است جایی كه پدران ومادران راستگو هستند و پیرامون دروغ و خلاف حقیقت نمی گردند، كودك طبعاً به راه درستی می رود و راستگو بارمی آید. برعكس ،جایی كه پدران و مادران خود دروغ می گویند و به این خوی ناپسند عادت دارند، قطعاً كودك نیز دروغگو می شود. در چنین خانواده ای ایجاد شرایط روانی برای جلوگیری از دروغگویی بی اثر است . محیط زندگی مهمترین و بزرگترین عامل سازنده شخصیت كودك است و با هیچ یك از عوامل روانی قابل مقایسه نیست . كودك بدون توجه و اراده ، با محیطی كه در آن زندگی می كند منطبق می شود و آنچه می بیند و می شنود ، در فكر او نقش می بندد.

وقتی مرد یا زن بدون عنوان پدری یا مادری دروغ می گوید ، مرتكب یك گناه كبیره شده و استحقاق یك كیفر دارد ولی وقتی آن مرد و زن ، پدر و مادر باشند و در محیط خانواده در مقابل گوش های حساس و چشم های كنجكاو فرزندان خود دروغ بگویند، علاوه بر گناه دروغ ، گناه دیگری مرتكب شده و آن گناه ، پرورش دروغگوست كه قطعاً به مراتب بزرگتر است.

پرخاشگری
طرفداران ذاتی بودن پرخاشگری
گروهی از صاحب نظران علوم رفتاری نظیر فروید1 و لورنز2 معتقدند که پرخاشگری یک رفتاری است که ریشه در ذات و فطرت انسان دارد. این دو معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است که به تدریج در شخص متراکم و فشرده می‌شود و سرانجام نیاز به تخلیه پیدا می‌کند. به نظر لورنز اگر چنین انرژی به شکل مطلوب و صحیح مثلاً در طرق ورزش‌ها و بازیها تخلیه شود جنبه سازندگی خواهد داشت. در غیر اینصورت به گونه‌ای تخلیه می‌شود که مخرب خواهد بود و ممکن است اعمالی از قبیل قتل، ضرب و شتم ، تخریب و نظایر آن را در برداشته باشد. از نظر فروید پرخاشگری در انسان نماینده غریزه مرگ است که در مقابل غریزه زندگی در فعالیت است، یعنی همچنان که غریزه زندگی مارا در جهت ارضای نیازها و حفظ هدایت می‌کند غریزه مرگ به صورت پرخاشگری می‌کوشد به نابود کردن و تخریب کردن بپردازد این غریزه چنانچه بتواند دیگران را نابود می‌کند و از بین میبرد و اگر نتواند دیگران را هدف پرخاشگری و تخریب خود قرار دهد به جانب خود متوجه شده و به صورت خودآزاری و خودکشی جلوه گر می‌شود، بنابراین از نظر وی پرخاشگری حالتی مخرب و منفی دارد.(اکبری سال 1381-ص 191).
طرفداران منشاء اجتماعی پرخاشگری
عده‌ای دیگر در مقابل ذاتی بودن پرخاشگری اعتقاد دارند که فکر ذاتی بودن پرخاشگری برای انسان خطرناک و مخرب است زیر داشتن چنین فکری سبب می‌شود که پرخاشگری مانند میل به غذا یک واکنش اجتناب ناپذیر تلقی شود بنابراین انسان در کنترل یا کاهش آن نمی‌تواند نقش داشته باشد همچنین این گروه دلائل فراوانی را مبتنی براینکه پرخاشگری منشاء غریزی و ذاتی نمی‌تواند داشته باشد ارائه داده‌اند به همین دلیل از نظر اجتماعی هم قابل آموزش است هم قابل پیشگیری و کنترل این گروه دلائل خود را در این باره این طور برمی شمرند:

1: دشمنی ذاتی بین حیوانات وجود ندارد و آنچه ما در این مورد می‌بینیم آموزش‌هایی است که والدین این حیوانات به آنها داده‌اند. 2: وجود کرومزوم اضافی را نمی‌توان دلیلی برذاتی بودن پرخاشگری دانست، کروموزم اضافی سبب افزایش و درشتی اندام می‌شود ولی چه بسا وجود اندام قوی و قد بلند از نظر اجتماعی خود یک امتیاز است و این گونه افراد را به عنوان مأمون، آدم کش که حالت‌های پرخاشگرانه را به وجود می‌آورند باشند حال میتوان عده‌ای از پرخاشگران را یافت که فاقد کروموزم اضافی نیز هستند. 3: تحریک الکتریکی هیپوتالاموس در مورد حیوان وقتی موجب رفتار پرخاشگرانه می‌شود که

او در برابر حیوان ضعیف تر از خود قرار گرفته باشد اگر حیوان در مقابل او قویتر از وی باشد واکنش او فرار و ترس است نه پرخاشگری. در انسان نیز حالت هیچانی عصبانیت و پرخاشگری بر طبق نظریه تحریکی- شناختی ناشی از شناخت فرد از کلمات و مفاهیم به عنوان ابزار عصبانی کننده و توهین آمیز استفاده کرد به همین دلیل ممکن است از دو فرد یکی در برابر شنیدن کلمه‌ای عصبانی نشود و دیگری در برابر شنیدن همان کلمه عصبانی شود حال آنکه اگر پرخاشگری ذاتی بود بایستی هر دو نفر عصبانی میشدند. گذشته از دو گروه اصلی مطرح شده، گروهی معتقدند که رفتار پرخاشگری ریشه در

عدم فرصت یادگیری دارد، یعنی کودک به علت اینکه فرصت یادگیری نداشته و یک موجود ناپخته‌است، نمی‌داندکه نسبت به یک محرک چگونه عمل کند لذا ممکن است به صورت پرخاشگری از خود واکنش نشان دهد. لذا این کودک باستی به مرور یادبگیرد تا چگونه پاسخ محرکات را به صورت مناسب دهد. (نوابی نژاد سال 73 ص 42و43). گاهی رفتارهای پرخاشگرانه ناشی از یک احساس ناامنی است که در حقیقت این رفتار یک پاسخ دفاعی به وضعیت ناامنی است که در آن قرار گرفته‌است. یک کودک با ابزار دفاعی که یک حرکت پرخاشگرانه‌است از خود دفاع می‌کند تا وضعیت ناامن را زا بین ببرد.(نوابی نژاد سال 73 ص48)
فرضیه ناکامی – پرخاشگرانه

گرچه پاسخ افراد نسبت به ناکامی بسیار متفاوت است زیرا عوامل ناکام کننده و شخصیت فرد ناکام شونده دامنه بسیار گسترده‌ای دارند در مجموع میتوان گفت که پاسخ ناکامی پرخاشگری یعنی رفتار دشمنانه و تند به هنگام عدم سازگاری با موفقیت در این رفتار در زندگی روزمره ارتباط بسیار نزدیک با ناکامی دارد مثلاً کودکی که از بازی کردن منع می‌شود در اثر خشم اخم می‌کند یا پاهای خود را بر زمین می‌کوبد. چیزی که ثابت شده‌است این است که ناکامی پرخاشگری را افزایش می‌دهد پرخاشگری می‌تواند ناکامی‌های فشرده را رها سازد و نوعی تسکین موقتی برای فرد مزاحم آورد اما پایان آن معمولاً رضایت بخش نیست به هنگام مواجه شدن با ناکامی باید آنرا به صورت یک مساله مطرح کرد و به دنبال آن راه چاره افتاد. پرخاشگری ممکن است مستقیما خود مانع را هدف قرار دهد.(فرقان رئیسی سال 1376 ص 83و 84) جان والر و همکارانش فرضیه پرخاشگری در کلمه پاسخ به ناکامی را ارائه نمودند که در آن پرخاشگری همیشه در پی ناکامی خواهد بود(والر دوب-مورد سیرز-1939) این افراد مانند فروید پرخاشگری را در حکم عامل تصفیه می‌دانستند پیداست که فرضیه ناکامی- پرخاشگریها می‌توانند واکنشی در برابر ناکامی باشد اما عوامل دیگری نیز می‌تواند در پرخاشگر بودن یا نبودن یک کودک موثر باشد افزون بر آن ناکامی یا سایر تحریکهای عاطفی همیشه موجب پرخاشگری نمی‌شود(ریتا ولکسی نلسون، سال 1369 ص 522- 527)

اضطراب امتحان
اضطراب یکی از شایع‌ترین حالات روحی است که تقریباً در همه‌ی انسان‌ها در طول زندگی و به درجات مختلف بروز می‌کند. اضطراب امتحان نیز معمولاً با نزدیک شدن امتحانات در فرد نمایان می‌شود، به طوری که هر کسی در طول زندگی خود حداقل یک بار این احساس را تجربه کرده است. انسان دوست دارد هنگام ارزیابی و نقادی رفتارهایش بوسیله ی دیگران حداکثر امتیاز ممکن را کسب نماید. به همین دلیل هر زمان که در موقعیت امتحان یا آزمونی قرار می‌گیرد دچار اضطراب می‌شود،هر چند موضوع امتحان را بارها و بارها تمرین کرده باشد.
دانش‌آموزی که درسش را خوانده و یا فردی که برای استخدام باید در مصاحبه شرکت کند، گر چه می‌داند از او سوالات معمولی پرسیده خواهد شد اما با نزدیک‌تر شدن زمان امتحان مضطرب‌تر می‌شود. وجود اندکی اضطراب در انسان هم طبیعی و هم لازم است، ولی اگر از حد بگذرد برای او مشکل‌ساز خواهد بود؛ به طوری که با داشتن اطلاعات و مهارت کافی قادر نخواهد بود امتیاز لازم را کسب کند.
اضطراب امتحان نوعی خود مشغولی ذهنی است که با خود پنداره ی ضعیف و تردید فرد درباره‌ی توانایی‌های خود مشخص می‌شود و غالباً با شناخت منفی، عدم تمرکز حواس، واکنش‌های جسمانی نامطلوب و افت تحصیلی همراه است.

علت‌های اضطراب امتحان:
عوامل زیر باعث اضطراب امتحان در فرد می‌باشد.
1- سخت‌گیری‌های بیش از حد

زمانی که والدین با نزدیک شدن زمان امتحان، فشار مضاعفی برای آماده شدن و گرفتن نمره (معمولاً بیست) در مورد فرزند خود به کار می‌برند و یا پی در پی درباره‌ی امتحان به او هشدار می‌دهند.
2- ترس و تهدید

وقتی اطرافیان و مخصوصاً والدین، شرایط ویژه و سخت در ایام امتحان برقرار می‌کنند و فرزند خود را از گرفتن نمره ی کم یا عدم قبول شدن می‌ترسانند و تهدید می‌کنند.
3- عدم آمادگی
هنگامی که فرد به علت نداشتن برنامه‌ریزی درسی و مطالعه ی صحیح آمادگی لازم را برای امتحان کسب نکرده‌ باشد.
4- رقابت

زمانی است که دانش‌آموزان در مدرسه و یا فرزندان در خانه برای برتری یافتن بر یکدیگر به رقابت بپردازند.
5- والدین مضطرب
وجود اضطراب در والدین موجب انتقال آن به فرزند و تشدید اضطراب او می‌شود (مخصوصاً در ایام امتحان).
6- مقایسه کردن
هرگاه ناتوانی‌ها ی فردی با توانایی‌های فرد دیگری سنجیده شود و این امر با سرزنش همراه باشد، اعتماد به نفس فرد کم و بر اضطراب او افزوده می‌شود.
7- بیش از حد مهم جلوه دادن بعضی از درس‌ها
وقتی اطرافیان بعضی از درس‌ها را به هر دلیلی خیلی مهم تلقی می‌کنند، در فرد ترس یا نگرش منفی نسبت به آن درس‌ها به وجود می‌آید.
8- پاداش نامناسب
زمانی که اطرافیان برای قبول شدن یا گرفتن نمره ی بالا (معمولاً بیست) پاداش بیش از حد در نظر می‌گیرند.
9- تفکر منفی
وقتی اطرافیان فردی را با القابی مانند بی‌استعداد، بی‌عرضه و ; مورد خطاب قرار می‌دهند، تصویر ذهنی ناتوانی یا تفکر منفی را در فرد بوجود می‌آورند. این امر اضطراب امتحان را در فرد تشدید می‌کند.
10- بیماری‌ها
اگر بدون توجه به بیماری‌های جسمی یا روحی روانی و اقدام برای رفع آنها، فشار بیش از حدی به فرد برای درس خواندن و آماده شدن برای امتحان وارد شود، ممکن است دچار اضطراب شود.
11- عدم تمرکز
عدم دقت و تمرکز در انجام تکالیف یا درس خواندن در طول سال باعث می‌شود تا یادگیری سطحی باشد و در موقع امتحان یادآوری مطالب دشوار بوده و موجب اضطراب شود.
12- مقررات در جلسه ی امتحان
گاهی قوانین خشک ، رسمی و انعطاف ناپذیری که بر مبنای عدم اعتماد به دانش‌آموز از سوی مدرسه و عوامل اجرایی امتحانات وضع گردیده، می‌تواند بر شدت اضطراب بیفزاید.
13- انتظار بیش از حد از خود
گاهی اضطراب امتحان به این دلیل است که انتظارات فرد از خود، بیش از توانایی‌های اوست.

افسردگی
شرح بیماری
افسردگی‌ عبارت‌ است‌ از احساس‌ غم‌، دلسردی‌، یا ناامیدی‌ به‌ مدت‌ حداقل‌ 2 هفته‌ در اغلب‌ روزها و اغلب‌ ساعات‌ روز، به‌ علاوه‌ علایم‌ همراه‌.

علایم‌ شایع‌
از دست‌ دادن‌ علاقه‌؛ بی‌حوصلگی‌ و دل‌زدگی‌؛ ناتوانی‌ از لذت‌ بردن‌
احساس‌ ناامیدی‌؛ بی‌حالی‌ و خستگی‌
بی‌خوابی‌؛ خواب‌ زیاد یا ناراحت‌
گوشه‌گیری‌ اجتماعی‌؛ احساس‌ بی‌ارزش‌ بودن‌ ومورد نیاز نبودن‌
بی‌اشتهایی‌ یا پرخوری‌؛ یبوست‌
از دست‌ دادن‌ میل‌ جنسی‌
مشکل‌ داشتن‌ در تصمیم‌گیری‌؛ مشکل‌ داشتن‌ در تمرکز

یکباره‌ به‌ گریه‌ افتادن‌ بدون‌ توضیح‌ مشخص‌
احساس‌ گناه‌ شدید به‌ خاطر وقایع‌ بی‌اهمیت‌ یا خیالی‌
تحریک‌پذیری‌؛ بی‌قراری‌؛ افکار خودکشی‌
دردهای‌ مختلف‌، مثل‌ سردرد، درد قفسه‌ سینه‌ بدون‌ شواهدی‌ از بیماری‌ جسمی‌

علل
برای‌ بیماری‌ افسردگی‌ واقعی‌ هیچ‌ علت‌ یگانه‌ و روشنی‌ نمی‌توان‌ متصور بود. بعضی‌ از عوامل‌ زیست‌شناختی‌ مثل‌ بیماری‌های‌ جسمی‌، اختلالات‌ هورمونی‌، یا بعضی‌ داروها می‌توانند نقش‌ داشته‌ باشند.
عوامل‌ اجتماعی‌ و روانی‌ نیز می‌توانند نقش‌ داشته‌ باشند.
اختلالات‌ ارثی‌ نیز می‌توانند مؤثر باشند.
بروز این‌ حالت‌ ممکن‌ است‌ با تعداد وقایع‌ ناراحت‌کننده‌ زندگی‌ فرد ارتباط‌ داشته‌ باشد.

عوامل تشدید کننده بیماری
عصبانیت‌ یا احساس‌ دیگری‌ که‌ فرو خورده‌ شده‌ باشد.
داشتن‌ شخصیتی‌ وسواسی‌، منظم‌ و جدی‌، تکامل‌گرا، یا شدیداً وابسته‌
سابقه‌ خانوادگی‌ افسردگی‌
وابستگی‌ به‌ الکل‌
شکست‌ در کار، ازدواج‌، یا روابط‌ با دیگران‌
مرگ‌ یا فقدان‌ یکی‌ از عزیزان‌
از دست‌ دادن‌ یک‌ چیز مهم‌ (شغل‌، خانه‌، سرمایه‌)
تغییر شغل‌ یا نقل‌ مکان‌ به‌ یک‌ جای‌ جدید
انجام‌ بعضی‌ از اعمال‌ جراحی‌ مثل‌ برداشتن‌ پستان‌ به‌ علت‌ سرطان‌
وجود یک‌ بیماری‌ یا معلولیت‌ عمده‌
گذر از یک‌ مرحله‌ از زندگی‌ به‌ مرحله‌ای‌ دیگر، مثلاً یائسگی‌ یا بازنشستگی‌
استفاده‌ از بعضی‌ از داروها مثل‌ رزرپین‌، داروهای‌ مسدودکننده‌ بتا آدرنرژیک‌، یا بنزودیازپین‌ها
محرومیت‌ از داروها و مواد محرک‌ مثل‌ کوکائین ‌، آمفتامین‌ها، یا کافئین‌
بعضی‌ از بیماری‌ها مثل‌ دیابت‌، سرطان‌ لوزالمعده ‌، و اختلالات‌ هورمونی‌

پیشگیری‌
• تغییرات‌ عمده‌ زندگی‌ را پیش‌بینی‌ و آمادگی‌ لازم‌ برای‌ مواجهه‌ شدن‌ با آنها را کسب‌ کنید.
• حتی‌الامکان‌ از عوامل‌ خطر پرهیز کنید.
عواقب‌ مورد انتظار
در بسیاری‌ از موارد، بیماری‌ خود به‌ خود خوب‌ می‌شود، اما با کمک‌ گرفتن‌ از پزشک‌ می‌توان‌ مدت‌ افسردگی‌ را کم‌ کرد و روش‌های‌ مقابله‌ با افسردگی‌ را فرا گرفت‌. عود افسردگی‌ شایع‌ است‌. درصد بهبودی‌ بالا است‌، حتی‌ اگر فرد به‌ هنگام‌ افسردگی‌، نسبت‌ به‌ بهبودی‌ خود دید منفی‌ داشته‌ باشد.

عوارض‌ احتمالی‌
خودکشی‌. علایم‌ هشداردهنده‌ آن‌ عبارتند از: ـ گوشه‌گیری‌ از خانواده‌ و دوستان‌ ـ عدم‌ توجه‌ به‌ ظاهر خود ـ به‌ زبان‌ آوردن‌ این‌ که‌ فرد می‌خواهد «همه‌ چیز را تمام‌ کند» یا اینکه‌ «زیادی‌ است‌ و مزاحم‌ دیگران‌.» ـ شواهدی‌ از داشتن‌ نقشه‌ برای‌ خودکشی‌ (مثلاً نوشتن‌ وصیت‌نامه‌ یا توجه‌ به‌ یک‌ سلاح‌ قتاله‌) ـ خوشحالی‌ ناگهانی‌ پس‌ از احساس‌ نومیدی‌ طولانی‌ مدت‌ ـ عدم‌ بهبود افسردگی‌

درمان‌
اصول‌ کلی‌
در صورتی‌ که‌ علایم‌ خفیف‌ تا متوسط‌ باشند، روش‌های‌ به‌ عهده‌ گرفتن‌ مراقبت‌ از خود را در پیش‌ گیرید:
با دوستان‌ و خانواده‌ صحبت‌ کنید.
به‌ طور منظم‌ ورزش‌ کنید.
یک‌ رژیم‌ غذایی‌ متعادل‌ و کم‌چرب‌ داشته‌ باشید.
الکل‌ مصرف‌ نکنید؛
کارهای‌ عادی‌ زندگی‌ خود را ادامه‌ دهید.
فیلم‌های‌ خنده‌دار و شاد ببینید.
در صورت‌ امکان‌ به‌ تعطیلات‌ بروید.
احساسات‌ خود را در یک‌ دفتر خاطرات‌ روزانه‌ بنویسید.
سعی‌ کنید مشکلات‌ در روابط‌ با دیگران‌ را حل‌ کنید (البته‌ بهتر است‌ که‌ در این‌ زمان‌ تصمیمات‌ عمده‌ نگیرید(.
تا حدی‌ که‌ می‌توانید فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری خود را حفظ‌ کنید.
مسؤولیت‌های‌ خود را تا زمان‌ بهبودی‌ به‌ فرد دیگری‌ واگذار کنید.
به‌ گروه‌های‌ حمایتی‌ در مورد افسردگی‌ بپیوندید.

بررسی علل فرار کودکان از مدرسه
نوجوانی دوره ای است که در آن دانش آموز بیش از هر زمان دیگر نیاز به راهنمایی و مشاوره دارد. نوجوان ضمن مشورت با اولیا و مربیان، دست کم باید بداند که چگونه خود را بهتر بشناسد و از برخوردهای زیان بخش در محیط خانه و مدرسه پرهیز کند. بدیهی است که خلاقیت و ابتکار فردی معلمان و اولیای خانه، با توجه به تفاوت های فردی کودکان و نوجوانان، نقش سازنده ای در امر مشاوره خواهد داشت، حال سوالی که پیش می آید این است که فرار از مدرسه چیست؟ به دانش آموزانی که به شکل های مختلف از مدرسه فرار می کنند و با غیبت های غیرموجه و بدون اطلاع والدین و اولیای مدرسه، به مکان های موردنظر خود پناه می برند، مدرسه گریز نیز می گویند. علت گریزان بودن و فرار از مدرسه دراین دانش آموزان حضور در مکان هایی است که به نسبت به مقتضیات سنی آنها برایشان محرک های جذابتری ایجاد می کنند.
علل فرار از مدرسه
1- ضعیف بودن زمینه درسی دانش آموز نسبت به محتوای آموزشی کلاسی 2- طرفداری مدیر مدرسه از معلم در مواردی که حق با دانش آموز است و در نتیجه به وجود آمدن عقده در دانش آموز 3- عدم ثبات عاطفی در محیط خانواده و نبودن کنترل مناسب در مورد رفت و آمد های فرزندان وایجاد یاس نسبت به مطلوب بودن محیط خانه و مدرسه در دانش آموزان مدرسه گریز 4- مخاطب قرار دادن دانش آموز با القاب ناشایست و در نتیجه ایجاد زمینه تحقیر و گریز از مدرسه در آنها 5- وجود فشارهای تحصیلی آموزشی و پایین بودن توانایی های جسمی و ذهنی دانش آموزان برای آماده کردن خود در جهت اجرای برنامه های آموزشی 6- شرطی شدن دانش آموز با تجربه های ناخوشایند تحصیلی، اجتماعی و عاطفی در محیط مدرسه 7- نبود زمینه های تفریحی در محیط خانواده، مانند رفتن به پارک و سینما و انجام گردش های دسته جمعی 8- ترس از مدرسه و اولیای آن در مورد غیبت های غیرموجه گذشته و احساس عدم توانایی برای انجام تکالیف درسی و جبران عقب ماندگی تحصیلی (روان شناسی کودکان محروم از پدر، مترجم خسرو باقری، محمد عطاران(1370)).
روش های پیشگیری و درمان
1- برقراری ارتباط عاطفی بیشتر با دانش آموزان گریزان از مدرسه در جهت کسب شناخت بیشتر از مشکلات ذهنی، روانی خانوادگی و تحصیلی آنها بدون توسل بستن به توبیخ، سرزنش و تنبیه (بررسی سوابق تحصیلی، معدل و ریزنمرات سال های گذشته) 2- تهیه حداقل امکانات رفاهی لازم در مدرسه و سازمان دهی فعالیت های متنوع ورزشی، هنری و فرهنگی تا محیطی شاد و پرتلاش فراهم آید 3- گفت وگو و مشاوره با والدین اینگونه دانش آموزان در جهت بررسی و ریشه یابی علل غیبت ها و مشارکت والدین در جهت پیگیری و نظارت بیشتر بر مناسبات و ارتباطات فرزندشان با دوستان و همسالان خود 4- تغییر نگرش و برداشت نوجوان از مدرسه و ایجاد زمینه های امید، اعتماد به نفس و دلگرمی او نسبت به مدرسه از طریق انجام گفت وگو و فعالیت های مناسب (لاندین، نظریه ها و نظام های روان شناسی، ترجمه یحیی سید محمدی 1378).
اصطلاح فرار از مدرسه پس از اجباری شدن آموزش و پرورش در اواخر قرن 19 متداول شد. در آن هنگام، اصطلاح مزبور احتمالا تمام اشکال غیبت بدون اجازه از مدرسه را شامل می شد و تنها در این اواخر بود که کار بررسی غیبت در اشکال گوناگون و محتمل آن به تدریج آغاز شد، این امر بدان علت است که غیبت از مدرسه نشانه ای از یک اختلال است که نمی توان آن را به صورتی که ممکن است ترس های شبانه،خیس کردن بستر یا هوس غذایی را در خانه پنهان نگهداشت و از انظار مخفی کرد. احتمال می رود که علت دیگر این باشد که جامعه به طور کلی در این مساله شریک است و نه تنها والدین نسبت به طرح مساله در جامعه حساسیت دارند بلکه قانون هم در این زمینه اقداماتی اجرا کرده که ممکن است با شکست مواجه باشند. از اینها گذشته اصطلاح هراس از مدرسه بدین علت به کار می رود که اینک به طور گسترده ای مورد پذیرش قرار گرفت است، ولی اصطلاح روگردانی از مدرسه درجه شمول بیشتری دارد زیرا تمام مواردی که دارای عوامل روانی – اجتماعی باشند را در بر می گیرد. کودکی که از مدرسه رفتن خودداری می کند به تباه کردن آینده خود پرداخته است. از تماس های خارج از خانواده پرهیز می کند و شغل او به خطر می افتد و آینده اش به نحوی رقم می خورد که می توان آن را خودکشی اجتماعی توصیف کرد. مدرسه گریز کودکی است که بدون اجازه والدینش یا اولیای مدرسه از مدرسه غایب می شود، گرچه نوع دیگری مدرسه گریز وجود دارد و آن کودکی است که والدینش او را در خانه نگاه می دارند، زیرا حضور او در خانه می تواند منشا کمک به والدین باشد، بنابراین کودک یا خانواده می توانند منشا غیبت از مدرسه باشند و به عبارتی اگر کودک بدون اطلاع پدر یا مادر از مدرسه غیبت کند این را می توان مدرسه گریزی نامید و اگر پدر و مادر آشکارا کودک را ترغیب می کنند که به مدرسه نرود آن را می توان کناره گیری از مدرسه نامید. کودکی که از مدرسه می هراسد ممکن است بخواهد که به مدرسه برود ولی در می یابد که نمی توان این کار را انجام دهد، در نتیجه این امر نشان دهنده این است که کودک از یک مساله عاطفی رنج می برد که از اضطراب شدید ناشی از ترک خانه ریشه می گیرد و او بدین علت نمی تواند به مدرسه برود که می ترسد خانه را پشت سر بگذراند.
مدرسه گریزی
اگر بررسی را با دانش آموزی آغاز کنیم که شدیدا مدرسه گریز است می توان ملاحظه کرد که هنگامی که والدین از مدرسه گریزی کودک اطلاعی ندارند، معمولا چنین پیش می آمد که کودک به همان مدتی که در خانه نبوده، در مدرسه هم غیبت داشته است. تصور والدین از اینکه کودک هر روز بعد از ظهر در موقع مناسب به خانه باز می گردد این است که او مدرسه بوده است. این نوع مدرسه گریزی غالبا یک واکنش نسبتا طبیعی نسبت به محیط هایی است که از نظر عاطفی خنثی و فاقد محرک های لازم است. به عنوان مثال عواملی که می توانند برپایه شرایط طبیعی نامطلوب به مدرسه گریزی منجر شوند و موقعیت هایی را در بر می گیرند که در آنها فشارهای آموزشی بیش از آن است که یک کودک کودن بتواند تحمل کند یا در موارد نادرتر آموزش در سطحی قرار دارد که برای یک کودک زیرک قابل اعتنا نیست یا اینکه محیط خانه از نظر نداشتن ثبات و حالت عادی غیرقابل اعتماد و بسیار ضعیف است. مدرسه گریزانی از این نوع علیه ناکامی و یاسی که در خانه یا مدرسه احساس می کنند می شورند. زیرا نیازهای یک فرد یا یک کودک نادیده گرفته شده است. گرچه مدرسه گریزها بیشتر کودکانی کودن هستند، ولی آنها معمولا تنومند و ماجراجو به نظر می رسند و خواهان تغییر مداوم هستند آنها فاقد علایق استوارند و در خردسالی از روابط گرم و صمیمی بی بهره بوده اند، خانواده آنها اغلب از هم پاشیده است و معمولا برای والدین نیرویی باقی نمی ماند که علاقه ای به رفاه کودک نشان دهند و قدرت آن را ندارند که انضباط کاملی برقرار کنند و کودکان غالبا دستخوش فقر مادی عاطفی هستند. امکان دارد نشانه ای در نظر اول روان نژادانه به نظر برسد ولی غالبا آشکار می شود که ناشی از فقدان تربیت اولیه و عدم توفیق در ایجاد عادات صحیح بوده است. خطرهایی که در این گونه مدرسه گریزی وجود دارند همان اشکال مختلف رفتار ضداجتماعی هستند که این رفتارها تقریبا به طور اجتناب ناپذیری در زندگی روزمره کودک منعکس می شود. ملایمترین صورت این عارضه، دروغگویی به والدین و معلم است و این هنگامی است که آنها به غیبت او پی می برند و اگر کودک تصمیم بگیرد که به مدرسه باز گردد امکان داشت یادداشت های جعلی از خانه به مدرسه ارائه دهد یا اینکه سعی کند با تقلید صدای دکتر از طریق تلفن خود رامعذور بداند. خطرهای جدی تر از مقدار وقت آزادی ناشی می شود که کودک در خارج از سازمان مدرسه در اختیار دارد. پسران غالبا به عنوان نخستین اقدام به درون خانه ای خالی هجوم می برند و دختران ممکن است به سوی رفتار افسارگسیخته سوق داده شوند. مسوول رفاه آموزشی در مدرسه گریزی و کناره گیری از مدرسه دارای رسالت مهمی است، زیرا اوست که بعد از مصاحبه با معلم مسوول از خانه افراد بازدید می کند در نتیجه مصاحبه های بعدی با کودک و والدینش، ممکن است مساله حل شود و کودک به مدرسه باز گردد و امکان دارد خانواده هنوز نیاز به معاضدت داشته باشد. مسوول رفاه آموزشی می تواند به عنوان یک رابط میان خانواده و موسسات خدمات اجتماعی عمل کند. تهیدستی را می توان با تهیه غذا و لباس از سوی اداره آموزش و پرورش تا حدودی کاهش داد، ممکن است نقایص آموزشی و جسمی مشخص شوند و کودک به بخش خدمات پزشکی مدرسه فرستاده شود، مسائل مربوط به تراکم جمعیت را می توان به اداره مسکن ارجاع داد، کودک برآشفته و ناراحت را به درمانگاه راهنمایی کودک هدایت کرد و; و در نتیجه مدرسه گریزی ممکن است عملی پایدار باشد ولی این امکان هست که مسوول رفاه آموزشی با پشتکار از مزمن شدن آن جلوگیری کند. در پاره ای از حادترین موارد که معمولا از نظر تاریخی در مدارس ابتدایی و فنی پیش می آیند، تماس های روزمره کمتری میان معلمان مدرسه و بخش رفاه ادارات آموزش و پرورش برقرار بوده است در نتیجه باید سعی کرد که با اجرای برنامه های رفاهی سالم و سازنده کودک را از معرض خطر قرار گرفتن نجات داد و روش های مثبت زندگی و بودن در جامعه را به این کودکان نشان داد.
هراس از مدرسه
یک کودک مدرسه هراس به خانه ای تعلق دارد که وضع مالی آن رضایتبخش و به احتمال زیاد به جای آنکه فاقد جو عاطفی باشد، از آن سرشار است، هوش اینگونه کودکان از حد متوسط بالاتر است. نتیجه ای که تاکنون به دست آمده است حاکی از آن است که ممکن است کودکان با هر سطح هوشی، با هر زمینه اجتماعی و از هر خانواده ای و با هرگونه آرمانی، به مدرسه گریزی یا هراس از مدرسه دچار شوند. اصطلاح هراس از مدرسه اصطلاحی جامع و فراگیر است، ریشه بیشتر این حالات همان ترس از ترک خانه است و اگر کودک را وادار به این کار بکنیم، اضطراب او به هراس مبدل می شود. مدرسه نماینده دنیای خارج و نوعی واقعیت است که با واقعیتی که کودک در خانه تجربه کرده متفاوت است، بعضی از کودکان مواجهه با این واقعیت را نمی توانند تحمل کنند و از این رو به آن چیزی روی می آورند که برای آنها مانوس تر است. مدرسه غالبا نخستین مکانی است که کودک ناگزیر است که بدون حمایت مادرش در آن روزگار بگذراند. بیشتر کودکان این تغییر را بدون اینکه به روان نژندی مبتلا شوند می توانند تحمل کنند و رفتن به مدرسه برایشان مملو از هیجان است ولی حتی با این وصف اکثر ما می توانیم پاره ای از مساعدت هایی را که برای دفع ترس های ناشی از خرافات به کار می افتند به خاطر آوریم و اگر ما می توانیم چنین پدیده هایی را در طی زندگانی خودمان به خاطر آوریم و آنها را بپذیریم، می توانیم درک کنیم که هر یک از ما، ترس هایمان را به جهان خارج منعکس و روش های خاص خودمان را در برخورد با آنها پیدا کرده ایم. در مورد به وجود آمدن عارضه «مدرسه هراسی» کشمکشی از درون کودک به موقعیت مدرسه جابه جا یا منتقل می شود، بعضی از جنبه ها می توانند کودک را بسیار بترسانند، ولی اگر با آن ظاهرا به طریقی منطقی برخورد شود و مثلا مدرسه کودک را تغییر دهند یا او را از درسی که از آن متنفر است معذور دارند، کانون دیگری به زودی جایگزین آنها می شود، کودک برآشفته ممکن است نگرانی ای نشان دهد که بسیاری از کودکان دیگر به درجات کمتری آن را تجربه کرده باشند. آنها ممکن است به طریقی غیرمعمول، چیزهایی را خاطرنشان کنند که مشکل بسیاری از مردم باشد.

بعضی از کودکان ترس خودشان را به صورت ترس از لخت شدن برای ورزش و حمام گرفتن و شنا نشان می دهند و بسیاری از کودکان بهنجار هم در این مورد اکراه دارند. این بی میلی به خصوص در مدارس متوسطه و به خصوص هنگامی که کودکان خود در حال سازگار شدن با تغییرات بدنیشان هستند بارزتر است. بسیاری از کودکان مدرسه هراس نشانه های روان تنی مشابهی از خود نشان می دهند. آنها مخصوصا ممکن است در مورد غذا بهانه گیر شوند و از صرف صبحانه خودداری کنند،

اینها لا غر می شوند و در واقع ممکن است حتی نتوانند بر روی پا بایستند، اگر فشار وارد بر آنها برای رفتن به مدرسه برطرف شوند، بیشتر این علا یم ناپدید می شوند. گرچه ممکن است این کودکان ناسازگار باقی بمانند امکان دارد که دیگران درصدد آن باشند که از زندگی بیشتر از این کناره گیری کنند و مدرسه تنها یکی از فعالیت های بسیاری است که آنها از آن کناره می

گیرند، اینها ممکن است خود را در اتاقشان محبوس کنند و از دیدار مسوولا ن، دوستان یا بستگان خودداری کنند. یکی از عوامل عمده هراس از مدرسه عبارت است از آن آشفتگی ای که کودکان در صورت تغییر مدرسه احساس می کنند، به ویژه

اگر این تغییر مربوط به انتقال از دوره اول به دوره دوم متوسطه باشد. برای آنها که سازش یافتن با محیط جدید هنگامی که برای نخستین بار به مدرسه ای پذیرفته می شوند کاری دشوار است، مدرسه موقعیت ویژه تنش زایی می شود، چنین نیست که آنها نمی توانند فشار تحصیلی را تحمل کنند بلکه در مجموع این همان موقعیت جدید است که تحمل آن برایشان

مشکل است. کودکانی که پدر یا مادرشان در خانه مریض است. در این موقعیت زمانی مخصوصا مستعد شکست هستند. چنین به نظر می رسد که پسرانی که مادرانشان مریض هستند بیشتر از دیگران آسیب پذیرند، ظاهرا آنها به گونه ای غیرعادی به مادرانشان متکی هستند و بیش از آن اندازه نگران حال آنها می باشند. در بسیاری موارد این کودکان مستعد پاره ای ناراحتی های عاطفی هستند و هراس از مدرسه تنها یکی از اشکال متعددی است که حالت رکود و شکست را منعکس می سازد. این شکل به واسطه عوامل تصادفی بروز می کند. بسیاری از این کودکان الگوهای اولیه وابستگی هایشان را در سالهای نوپایی با موفقیت به پایان نرسانده اند.

در نخستین قشرهای مدرسه هراسی که شناسایی شده اند خانواده نوعا دارای پدری کارگر و مادری است که فعالیت هایشان تقریبا به طور کامل در خانه متمرکز بوده است. در اینجا کشمکش را به مثابه نتیجه حاصل از تعامل میان کودک و مادر می توان دید در این کودکان ظاهرا هراس از مدرسه در صورتی پدید می آید که دو عامل مهم زیر با هم تلا قی کنند: 1- در اثر کشمکش اضطراب شدید عارض شود 2- در همین زمان ایمنی مادر در اثر پدیده هایی مانند: بیماری، زناشویی ناموفق، مضیقه مالی یا خواسته هایی که او از آنها در رنج است مورد تهدید قرار گیرد. مادر در این موقعیت یاس آورش تا اندازه ای نیاز به آن دارد که کودک در خانه باشد. مادر و کودک هر دو به یکی از مراحل پیشین ارضای متقابل رجعت می کنند ولی در این مرحله ممکن است رابطه آنها از حالت عادی خارج شود و دشمنی و خواسته های کودک می تواند خاطر مادر را پریشان کند. نشانه یا عارضه هراس از مدرسه گرچه فقط یکی از شیوه های بروز درد است، به اختلا ل رابطه میان کودک و یکی از والدین اشاره دارد. در بسیاری از موارد بالینی کودکان نوجوانند و در هر کودکی در هر خانواده در این هنگام نوعی کشمکش وجود دارد و نوجوان معمولا می کوشد که خود را از وابستگی به والدین و از قیدها رها کند و به تدریج مسوولیتی را در قبال اعمال و افکارش بپذیرد. او هنوز به محیطی امن و قابل تحمل نیاز دارد که وجود مختلف شخصیت خود را در آن بیازماید. کودکان مدرسه هراس در این مرحله بیشتر هم به خانه و هم به مادر متکی می شوند و به علا وه با امتناع از رفتن به مدرسه در شیوه تصدی و حل مسائل زندگی خود سرسخت تر می شوند آنها می خواهند رشد کنند ولی از امکان شکستشان در راه ایفای وظایف اشخاص بالغ بیم دارند، آنها از رشد زیاد بدنی و نیروی خود و نیز بیداری بلوغ جنسی می ترسند، از این رو ترجیح می دهند که به رفتاری که در مرحله اولیه رشد مناسب بود بازگشت کنند تا دردسرهای رشد بیشتررا نداشته باشند و در این حین والدین هم با نظرات کودک مخالف هستند و تصورات آنها این است که دوران نوجوانی دورانی است که در آنها کودک یا نوجوانشان را از دست می دهند بنابراین با هم در کشمکش و تعارض هستند. کودک مدرسه هراس را به درمانگاه های راهنمایی کودک می فرستند که این خود اقدامی به جا است زیرا در این زمینه به معاضدت کل گروه که خود متشکل از روان شناس، روان پزشک و مددکار اجتماعی است نیاز است. در این موارد فرض بر این است که غیبت از مدرسه مبنایی عاطفی دارد. بنابراین معیارها به شرح زیر هستند: 1- پدر یا مادر می کوشد که کودک را به مدرسه بفرستد ولی در این کار موفق نمی شود 2- کودک در شماری از مسائل دارای اضطرابی ناموجه است و حال آنکه دیگر کودکان نسبتا به خوبی با آنها سازگاری دارند و به علاوه چنین است که اضطراب با دادن اطمینان مجدد برطرف نمی شود بلکه از کانونی به کانون دیگر منتقل می شود 3- کودک عوارض جسمی عود کننده ای دارد که برای آنها علت مناسبی نمی توان یافت و این عوارض هر بار کانون خود را عوض می کنند.

دزدی در کودکان
بیشتر کودکان در دوران کودکی یکی دو بار دست به دزدی می‏زنند. ولی اگر با کودکی سر و کار دارید که ماهی یک بار یا بیشتر دزدی می‏کند، کودکی است دارای مشکل و باید به او یاد بدهید که دزدی نکند. شک نیست که دزدی یک رفتار ناپسند است و والدین چه هنگام رفتن کودک به مدرسه و چه قبل از آن، تلاش می‏کنند تا کودک‏شان از این رفتار پرهیز کند. اما گاهی بر خلاف این عقیده و حتی با توجه به برطرف کردن همه نیازهای مادی وی، شاهد بروز این رفتار در کودک هستند. این عمل گاهی آنقدر آنها را نگران می‏کند که جلوی خیلی از تصمیمات اصلاح‏گرایانه را از آنان سلب می‏کند. بر این اساس باید گفت کودک از معنای این کلمه چندان اطلاعی ندارد و فقط بزرگ‏ترها هستند که می‏دانند این رفتار غلط است. کودک آنچه را که می‏بیند، همان را باور دارد و به آن اهمیت می‏دهد و هنگامی که وسیله‏ای را در دست کودکی دیگر می‏بیند، چون آن وسیله برایش جالب به نظر می‏رسد، در نتیجه برای رسیدن به آن به هر دری می‏زند.
بسیار طبیعی است که کودک دو ساله، درک صحیحی از اهمیت درستی و راستی نداشته باشد و بدون اجازه اسباب‏بازی خواهر یا برادرش را بردارد. اما همین کودک اگر در ده سالگی به وسایل دوستش در مدرسه، بدون اجازه دست بزند یا بردارد، به دردسر می‏افتد و متهم به دزدی می‏شود. بنابراین انتظار
می‏رود که او تفاوت بین راستی و نادرستی را درک کند.
شمارش رفتار کودک در صورتی که کسی رفتار او را به چشم خود نبیند، مشکل نیست. با وجود این موارد زیر را در شمارش دفعات وقوع این رفتار در نظر بگیرید:
الف ـ وقتی بدون اجازه چیزی را بردارد.
ب ـ وقتی پول‏هایی از کیف شما برداشته شده.
ج ـ وقتی کسی می‏گوید دزدیِ او را دیده است.

د ـ وقتی با چیزهای تازه‏ای به خانه می‏آید و می‏گوید آنها را یافته یا هدیه گرفته است.
اصرار نداشته باشید که ثابت کنید حتما چیزی را دزدیده است. چون با این کار ممکن است احتمالاً او را برای جرمی که نکرده است، تنبیه کنید. درسی را که کودک از این واقعه می‏آموزد، این است که خود را از هر موقعیتی که در آن احتمال دزدی می‏رود، دور کند. ماورای عمل دزدی، همیشه علت و یا انگیزه‏ای وجود دارد. ما باید به عنوان والدین و یا مربی، تلاش کنیم تا بیابیم کدام نیاز یا نیازهای کودکان با این نوع رفتار برآورده می‏شود.

 

علل دزدی
کودک احتمالاً دست به دزدی می‏زند چون گرسنه است یا به پول احتیاج دارد تا برای خود و یکی از عزیزانش چیزی بخرد و یا مورد تأیید اجتماعی دوستانش واقع شود. گهگاه نیز کودکان به منظور تلافی و انتقام گرفتن از کودک دیگر و یا معلم و یا ابراز دشمنی نسبت به والدین خویش، دزدی می‏کنند. باید بپذیریم که بعضی وقت‏ها دزدی بچه‏ها دلایل دیگری هم دارد، مثلاً جلب توجه و یا حس مظلومیت و یا واکنش در برابر تحقیر و ; این عمل باید شما را وادار به اندیشیدن کند. شما باید با جستجو و تجزیه و تحلیل عمل او به علت یا علل کارش پی ببرید. در این گونه مواقع، با صحبت کردن و عملکرد صحیح خود، او را متوجه کنید که هم شما و هم دیگران برایش ارزش قائلید و دوستش دارید. این کار موجب می‏شود که حس «مورد توجه دیگران بودن» را جایگزین عمل نادرست دزدی کند.

کودک باید متوجه شود که این کارش نادرست است و ممکن است به وسایل و روحیه افراد لطمه وارد کند. این موضوع را با تطبیق دادن مسئله برخورد او و وسایلش، می‏توان بهتر به کودک فهماند. بهتر است ضمن تفهیم موضوع مالکیت به کودک او را از آسیب‏های روحی مربوط به از دست دادن وسایل شخصی آگاه کرد. در گفتگو با فرزندتان، به او بد بودن این کار و تأثیر نامطلوب آن را بر روحیه صاحب شی‏ء متذکر شوید و به او بفهمانید در صورت ادامه این کار، اعتماد دیگران از او سلب می‏شود و دیگر کسی او را دوست نخواهد داشت.

درمان دزدی
کمک و درمان در مورد کودکی که دزدی می‏کند، بستگی تام به شناخت انگیزه‏های حاکم بر رفتار او دارد. برای کودکی که گرسنه است، باید حداقل ضروریات برای رفع نیازهای اولیه او، تأمین گردد. به کودکی که به منظور خرید هدیه برای جلب توجه و تأیید گروه اجتماعی خود دست به دزدی می‏زند، باید کمک کرد تا از طریق راههای مشروع در پی کسب شناخت و محبوبیت اجتماعی برآید. کودکی که برای بیان احساس دشمنی نسبت

به معلم و یا والدین خود دزدی می‏کند، به محبت و توجه بیشتر از جانب آنان و نیز فرصت‏هایی جهت تخلیه عواطف خویش در فعالیت‏هایی چون کارهای مدرسه، بازی، هنر، نقاشی و ورزش نیاز دارد.

از دیدگاه روانشناسی اعتراف خواستن از کودکی که دزدی می‏کند و یا تهمت زدن به او در نزد دیگران، بسیار غیر عاقلانه و ناصحیح است، زیرا با این گونه روش‏ها به ندرت به ریشه اصلی و علت بنیادی مشکل می‏توان پی برد. این عمل غالبا به دروغگویی کودک و یا ریختن آبروی او برای عملی که ممکن است هرگز دیگر مرتکب نشود، منتهی خواهد شد.
این نکته برای والدین مهم است که به طفل در جهت خنثی کردن اثر و جبران سرقت با بازگرداندن اشیاء مسروقه یا ارائه معادل جنس مسروقه توسط پولی که خود کودک می‏تواند با تلاش و کار فراهم آورد، کمک کنند. زمانی که این نکته آشکار باشد که طفل نمی‏تواند در برابر وسوسه مقاومت کند، پول و اشیاء گرانبها را نباید در دسترس او قرار

دهیم تا امکان دزدی کاهش یابد. همچنین مهم است که این عمل را بیش از حد مورد تأکید قرار ندهیم، مبادا که رفتار یا پاسخ به آن چنان مهیّج گردد که در مواقع نارضایتی در آینده نیز دوباره تکرار شود.

به هر حال نقش عملی الگویی والدین و آموزش ارزش‏ها و رفتار اخلاقی آنان می‏تواند کودکان را با اصول اخلاقی و حقوق دیگران کاملاً آشنا سازد تا آنان بسیاری از رفتارهای مطلوب مانند درستی و پاکی را نیز به عنوان یک عادت حسنه در طول زندگی در مجموعه ویژگی‏های شخصیتی خود کسب کنند.

کم رویی و گوشه گیری

گوشه گیری از نظر لغوی به معنای تنهایی، تجرد، در خلوت نشستن و از جمع كناره گرفتن است. گوشه گیر كسی است كه از مردم دوری می كند و عزلت می گزیند تا به این وسیله خود را با محیط اطراف سازگار كند؛ البته هر نوع عزلت و در تنهایی ماندن گوشه گیری تلقی نمی شود، زیرا هر انسانی دوست دارد گاهی تنها باشد تا به خودشناسی و حل مشكلات زندگیش بپردازد. اما گوشه گیری زمانی حالت بیماری پیدا می كند كه فرد از معاشرت و رویارویی با جمع و همنوعان بیزار و بیمناك باشد. از نقطه نظر متخصصان علم روان شناسی كمرویی و انزواطلبی یكی از جدی ترین مشكلات كودكان است، هر چند ممكن است از نظر معلمان و گاه والدین چندان مشكل نباشد، كودك كمرو هر چند كه برای معلم هیچگونه ناراحتی ایجاد نمی كند، ولی ممكن است به سبب رنج ناشی از احساس ناامنی و بی كفایتی در خود یكی از ناشادترین كودكان باشد و پیوسته به دنیای درون خویش پناه ببرد. بنابراین اگر در مورد رفتار غیراجتماعی این گونه كودكان چاره ای اندیشیده نشود، احتمالاً خطرناكترین و مساعدترین وضع را برای ابتلا به “اسكیزوفرنی” خواهند داشت.
هر چند همه كودكان كمرو و منزوی به بیماری روانی مبتلا نمی شوند، ولی تعدادی از آنان قربانی این بیماری خواهند بود. بهرحال این وضعیت كه عده ای از كودكان منزوی به بزرگسالان ناشاد و بی لیافت در اجتماع تبدیل خواهند شد، به تنهایی دلیل كافی برای توجه به این مشكل است.
علایم و نشانه ها
گوشه گیری با یك سلسله علایم متعدد و به هم پیوسته همراه است. گوشه گیر چون مشكلاتش را نمی تواند در عالم واقعیت حل كند، به تخیل فرو می رود و به خیالبافی می پردازد. او انسانی است بی هدف كه نمی داند چه باید بكند و برای آینده اش چه طرحی بریزد. از مردم گریزان است و هر تمنا و خواهش را یك تحمیل تلقی و در برابر آن به شدت مقاومت می كند، از همین رو مرتب با اطرافیان دچار تضاد و كشمكش است، برای دفاع از حقش اقدام نمی كند و كناره گیری را بر تلاش ترجیح می دهد. از دیگر نشانه ها می توان به خجالت و سكوت، احساس محرومیت و ناتوانی از برقراری رابطه با دوستان و معلمان، به تعویق انداختن انجام كارها و یا از این شاخه به آن شاخه پریدن، بی حوصلگی، كسالت، احساس خستگی، پوچی، زودرنجی، نگرانی از آینده، كمك نخواستن از دیگران به هنگام نیاز، سازش با وضع موجود و اعتراض نكردن به آن حتی در صورت احساس ناراحتی و نگرانی، همچنین اجتناب از رقابت، غیبت از مدرسه و بی علاقگی به درس، عدم تمركز حواس، اختلال در خواب و خوراك، بی اعتنایی نسبت به وقایع اطراف، بی اعتمادی نسبت به یك تجربه موفقیت آمیز در یك فعالیت گروهی، برای اینگونه كودكان آغاز بسیار خوبی است. كودك منزوی نیاز دارد تا احساس كند. عضو باارزش یك یا چند گروه است. او هر وقت كه در فعالیتهای زندگی واقعی ارضا شود، نیازی به عقب نشینی به میدان رؤیاهای خویش برای ارضای خواسته های اساسی اش نخواهد داشت. معلم آگاه باید توجه داشته باشد كه كودك كمرو و منزی نیز دارای تواناییها و شایستگیهای ویژه ای است كه با راهنمایی و تشویق می توان آنها را در یك فعالیت گروهی به كار گرفت. هرگاه شركت وی در فعالیتی با تحسین دیگران همراه باشد، او نسبت به تكرار عمل موفقیت آمیز خویش در موقعیتهای گروهی تشویق خواهد شد. موفقیت در یك عمل تا حد زیادی در بالابردن اعتماد به نفس كودك و در نتیجه در تغییر نگرشهای كودكان دیگر نسبت به او تأثیر خواهد داشت. ضمناً باید عوامل زمینه ساز گوشه گیری مانند تحقیر و احساس گناه از بین بروند. در این مورد روان درمانی و مشاوره فردی و گروهی می تواند در رفع گوشه گیری مؤثر واقع شود؛ همچنین تغییر وضعیت محیط زندگی از روشهای مفید درمان گوشه گیری به شمار می رود. والدین و معلمان نیز باید با كودكان گوشه گیر با ملایمت و مسالمت و دلجویی رفتار كنند. بردن فرد به گردشهای علمی، تشویق به سخن گفتن در حضور والدین و دوستان و بستگان، همچنین جرأت دادن به او به این معنی كه می تواند در برابر جمع سخن بگوید و شركت دادن وی در فعالیتهای هنری و ایفای نقش در نمایشنامه ها از جمله اعمالی است كه مهارتهای اجتماعی دانش آموزان و كودكان را افزایش می دهد و آنان را در مبارزه با گوشه گیری و انزواطلبی یاری می دهد. پیشنهادهای عملی زیر می تواند تا حد زیادی در زمینه كمك به كودك كمرو و گوشه گیر مفید و مؤثر باشد. با پذیرفتن رفتار مطلوب كودك می توان به او اطمینان بخشید. در كودكان اعتماد به نفس به وجود آوریم و زمینه ابراز وجود را برایشان فراهم كنیم. تجارب موفقیت آمیز در كودك ایجاد امنیت می كند. آموزش صحیح در گسترش رشد احساس شایستگی كمك می كند

ناخن جویدن در كودكان
بسیاری از والدین زمانی كه می بینند فرزندشان در حال جویدن ناخن هایش است ناراحت، آزرده و خشمگین می شوند . به او تذكر می دهند كه؛ «ما نگران سلامتی و بهداشت تو هستیم و نمی خواهیم در آینده انگشتانی زشت داشته باشی.»
بیشتر آنان بر این باورند كودكانی كه ناخن می جوند، دچار فشار عصبی و اضطراب شده اند و سعی دارند با این عمل خود تشویش و دلهره خود را كاهش دهند.
آنها هم چنین نگران این موضوع هستند كه این رفتار در كودكانشان به صورت عادتی درآید كه در آینده به سختی بتوانند آن را ترك كنند.
منظور از عادت، رفتاری مقاوم شده است كه بارها و بارها تكرار می شود. یك عادت ممكن است گاه به عنوان یك سرگرمی و گاه راهی برای رهایی از اضطراب های روزانه كودك انتخاب شود.
اغلب كودكان و نوجوانان در طی دوران رشد خود، عادات و رفتارهای گوناگونی را تجربه می كنند كه مورد تایید والدین و اطرافیان شان نیست؛ مثل مكیدن شست، انگشت در بینی كردن، موتاب دادن، چرخیدن های متوالی در اتاق.
آنان این عادات را كاملاً غیرارادی و ناخودآگاهانه انجام می دهند و به هیچ وجه قصدشان آزردن و برانگیختن دیگران نیست.
در این گونه موارد انتخاب شیوه مقابله و رویارویی با آن مشكل از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ زیرا می تواند تاثیر زیادی بر روند درمان و یا وخیم تر شدن اوضاع گذارد.
• زمینه ها و رشد
از آنجایی كه والدین این كودكان هم در دوران كودكی خود چنین عادتی داشته اند و دوقلوها نیز گاهی به طور هم زمان شروع به ناخن جویدن می كنند، می توان به این نتیجه رسید كه این مشكل و عادت می تواند تا حدی ژنتیكی باشد.
البته باید در نظر داشت، كودكان مقلدان بسیار ماهری هستند و با مشاهده یكی از اطرافیان خود كه ناخنش را می جود ممكن است تصور كنند كه این كار خوشایند و لذت بخش است و آنان هم شروع به جویدن ناخن هایش كنند. به همین دلیل عوامل محیطی هم می تواند در بروز این اختلال موثر باشد.
تحقیقات نشان می دهد كه تقریباً 38 درصد كودكان 6 _ 4 ساله ناخن هایشان را می جوند. این عادت تا 10 سالگی به اوج خود می رسد و در مواردی تا 60 درصد كودكان افزایش می یابد. همچنین بیشترین میزان ناخن جویدن در پسران 14 _ 13 ساله (62 درصد) مشاهده می شود.
ناخن جویدن در دختران حدود 11 سالگی به بیشترین حد خود (51 درصد) می رسد. آمارها بیانگر این موضوع هستند كه تقریباً 20 درصد نوجوانان كماكان درگیر این مشكل هستند و 20_10 درصد این عده نیز تا بزرگسالی عادت ناخن جویدن را در خود نگه داشته اند.
• علل ناخن جویدن
چرا دست كودكی به سمت دهانش بالا می رود؟ گروهی از پزشكان بر این باورند كه همیشه علت خاصی برای عادات گوناگون وجود ندارد، بلكه گاهی آنها رفتارهای آموخته شده ای هستند كه تنها پیامدهای مثبت و خوشایندی برای كودك (و یا نوجوان) داشته اند.
برای مثال، می توانید زمانی كه دست فرزندتان به سوی دهانش بالا می رود، دقت كنید و محرك هایی را كه موجب این عمل در كودك شده است بهتر ارزیابی كنید. شاید او در همان لحظه به كاری كه باید انجام دهد و برایش مشكل است فكر می كند، می توانید خیلی ملایم از او بپرسید آیا می داند دستش را به دهان برده است ؟
از جمله دلایل رایجی كه موجب ناخن جویدن در كودكان و نوجوانان می شود، آن است كه درصدد كاستن از فشارهای عصبی و تنش های روزانه خود هستند.
آنها از این طریق سعی می كنند با هیجانات و بحران های عاطفی درونی شان به مقابله برخیزند. از این رو گروهی از روانشناسان بر این باورند كه نفس «جویدن ناخن» عادتی زشت و ناپسند نیست، بلكه تنها مفری برای رهایی از تنش و استرس در كودك است.
همه ما لحظات بحرانی و ناخوشایندی را در زندگی تجربه كرده ایم و شدیداً تحت تاثیر شرایط ناگوار قرار گرفته ایم. برای كاستن از تنش های روزانه به افراد بالغ توصیه می شود از روش های كاهش استرس و اضطراب، آرام سازی عضلانی، پیاده روی، یوگا و حركات ورزشی آرام استفاده كنند. اما كودكان برای آرام سازی هیجانات تندشان روش های خاص خودشان را دارند.
گاهی والدین تصور می كنند كه یك كودك چرا باید فشار عصبی داشته باشد؟ آیا مگر دوران كودكی دوران فراغت، بازی و بی خیالی نیست؟ اگر كودكی بنا به دلایلی عصبی، تندخو و پریشان شود، این موضوع ناشی از خطا و اشتباه والدین و اطرافیان اوست ؟ پاسخ هر دو سئوال «منفی» است.
دوران كودكی همچون بزرگسالی، توام با استرس ها و فشارهای روانی گوناگونی است. بزرگ شدن كاری بس دشوار و مشكل است.
والدین نمی توانند و به عبارتی نباید جلوی تمامی فشارها و نگرانی های زندگی را برای كودك بگیرند. هر كودك باید سعی كند روشی برای كاستن از بار هیجانات و عواطف تند خود انتخاب كند كه هم موجب راحتی و آرامش خیال او شود و هم مورد قبول خانواده، اجتماع و شخصیت خود او باشد.

تیک عصبی در کودکان
تیک، انقباض غیرارادی و ناگهانی ماهیچه است. عادت تیک می تواند در رفتارهایی نظیر شانه بالا انداختن، پلک زدن، تنگ کردن چشمها، تکانهای تند سر یا شانه، شکلک در آوردن، تکان دادن سر به طرفین یا پایین آوردن سر و یا چین دادن بینی دیده شود. این تیکهای حرکتی در دوران کودکی کاملاً معمول هستند. با آماری که انجمن روانپزشکی آمریکا گزارش داده است، پنج الی بیست و چهاردرصد از کودکان دارای نوعی تیک هستند.

تیکهای گذرا
تیکهای حرکتی معمول که اغلب در حدود سه و نیم سالگی شروع می شوند به کودکان کمک می کنند تا انرژی عصبی را آزاد کنند. هفتاد و پنج درصد از کودکان این نوع تیک را در عرض شش ماه پست سر می گذارند.

شما می توانید برای جلوگیری از تبدیل شدن این عمل به یک عادت، با تمرین کردن روشهای پیشگیرانه به کودکانتان کمک کنید ولی تیکهای گذرا نباید در برنامه ی کامل ترک عادت مورد توجه قرار گیرد.
تیکهای مزمن
اگر تیک بیش از دوازده ماه ادامه یابد، تیک مزمن محسوب می شود. تیکهای مزمن پایدار هستند و معمولاً انقباض ماهیچه در آنها بیش از حد و بسیار شدید است. این تیکها مشخصاً به صورت حمله های دوره ای صورت می گیرند و غالباً شدت آنها ماه به ماه، روز به روز یا حتی ساعت به ساعت تغییر می کند. در حقیقت رفتار تیکی ممکن است برای هفته ها یا ماهها کاملاً محو شود اما دوباره ظاهر گردد. تیکهای مزمن می توانند با برنامه ای متوقف شوند.

برای دریافت اینجا کلیک کنید

سوالات و نظرات شما

برچسب ها

سایت پروژه word, دانلود پروژه word, سایت پروژه, پروژه دات کام,
Copyright © 2014 icbc.ir