مقاله صلح و دوستی در نهجالبلاغه دارای 29 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله صلح و دوستی در نهجالبلاغه کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله صلح و دوستی در نهجالبلاغه،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
صلح و دوستی در نهجالبلاغه
مقدمه:
حكومت در دیدگاه مكتب اسلام و فرهنگ حكومت علوی از مهمترین ابزارهای نیل جامعه به كمال و تعالی است. از آن جا كه حیات بشری در این دنیا، از منظر فرهنگ اسلامی، ابزاری برای رسیدن به كمال است و آن چه برای انسان اصالت دارد، كمال جاویدان است. لذا حكومت نیز میتواند وسیله مناسبی برای نیل به این هدف باشد؛ زیرا حكومت هم امكانات این رشد و تعالی را به گونهای جامع در اختیار دارد و هم میتواند زمینه استفاده از هر نوع امكانی را فراهم سازد.
از تعابیر حضرت اینگونه استفاده میشود كه حكومت وقتی میتواند راهنمای رسیدن به كمال باشد كه خود در میسر عدالت، تحقق امنیت، تأمین رفاه و
زمینهسازی تربیت انسانی، گام بردارد والا اگر حكومت به سوی بیعدالتی و خودكامگی گام بردارد و در آن از امنیتهای مختلف كه زمینهساز آرامش درونی و بیرونی انسانها است، خبری نباشد و توان رفاه و آسایش مردم را با تدبیر درست در زمینههای مختلف اقتصادی نداشته باشد و هم چنین در جهت خودسازی و انسانسازی گام برندارد. نه تنها وسیلهای برای نیل جامعه به اهداف عالی نیست، بلكه مانعی بزرگ برای رشد بشر تبدیل میشود بنابراین عدالت، امنیت، رفاه و آسایش و تربیت از مهمترین اهداف حكومت از دیدگاه نهجالبلاغه است كه اهداف دیگر را پوشش میدهد.
1- عدالت
محوریترین اصلی كه امام علی آن را مبنای قبول حكومت معرفی میكند و آن را برای هر حكومتی لازم میداند عدالت است:
لولا حُضُور الحاضِر ; ما أخَذَ الله علی العلماءِ اِلّا یٌقاروٌّا عَلی كَظِه ; ظالمِ و لاسَغَبِ مضلومٍ لألقیتُ حَبلَها علی غاربِها و لَسَقتُ آخرها بِكَأسِ أوَّلِها (علی نقی فیض الاسلام، نهجالبلاغه خطبه 3)
و اگر خداوند از عالمان پیمان سخت نگرفته بود كه در برابر شكمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده آرام و قرار نگیرند، بیدرنگ رشته حكومت را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته خود را به كناری میكشیدم.
– و انّ أفضلَ قُرَّهِ عَینِ الُولاهِ استقامهُ العول فی البلادِ و ظهورُ مودّهِ الرَّعیهِ و انّه لاتَظهَرُ مَودّتهم الاسبلامهِ صُدورِهِم و لا یَصِحُّ نصیحتُهم الا بحیطتِهم علی وُلاهِ أمُورِهِم و قلّهِ اشتعالِ دُوَلِهِم وِ تركِ استبطاء انقِطاعِ مُدَّتِهِم. (نهجالبلاغه، نامه 53)
همانا برترین چشم روشنی زمامداران، برقراری عدل در شهرها و آشكار شدن محبت مردم به رهبر است كه محبت دلهای رعیت، جز با پاكی قلبها پدید نمیآید، و خیرخواهی آنان زمانی است كه با رغبت و شوق، پیرامون رهبر را بگیرند، و حكومت بار سنگینی را بر دوش رعیت نگذاشته باشد و طولانی شدن مدت زمامداری، بر مردم ناگوار نباشد.
– امنیت
برقراری امنیت در همه ابعاد از اهداف میانی مهم حكومت اسلامی است كه در سایه آن تحقق اهداف عالیه و رسیدن به رشد و كمال انسانی میسور خواهد بود. در جامعهای كه امنیت فردی، اجتماعی، سیاسی، فكری، معنوی، فرهنگی، اقتصادی، شغلی، قضایی و مرزی فراهم نباشد نیل به سعادت ممكن نیست. امام علی (ع) از جمله منادیان بزرگ امنیت در جامعه به شمار میآید كه در این جا تنها به نمونههای از اهتمام امام به مسأله امنیت اشاره میشود.
1- نوع پذیرش حكومت كه اگر اصرار مردم بر پذیرش حكومت از سوی امام و تقاضای بیعت آزادانه مردم نبود، امام همانند زمان خلفای سه گانه به وظایف دیگر مشغول میشد و در حاشیه حكومت قرار میگرفت. (نهجالبلاغه – خ 3 و نامه 63)
2- آزادی و تضمین امنیت افرادی كه از بیعت امام سرباز زدند: هم چون عبداله بن عمر؛ سعدبن ابی وقاص، حسان بن ثابت، كعب بن مالك، مسیلمه بن مخلد، ابوسعید خدری، محمد بن مسلمه، نعمان بن بشیر، زیدبن ثابت، رافع بن خدیج، فمناله بن عبید و كعب بن حجره (ر. ك: مصطفی دلشاد تهران، حكومت حكمت، ص 82)
3- بیان صریح این كه امنیت یكی از اهداف پذیرش حكومت است (ر. ك نهجالبلاغه، خ 131)
4- بیان اینكه در سایه رونق دین و برپایی نشانههای دیانت و حفظ حدود و مرزهای شریعت، امنیت فكری، فرهنگی، معنوی و دیگر امنیتها به درستی فراهم خواهد شد. (رك: نهجالبلاغه، خ 105)
5- تأكید بر حفظ امنیت اقتصادی، در رفتار با مردم، در ادای واجبات مالی و پرداخت مالیاتها و هم چنین در توجه به صاحبان صنایع و تجار و جایگاه ایشان (رك نهجالبلاغه، نامه 25)
6- تأكید بر امنیت قضایی به عنوان چتر حمایتی دیگر امنیتها در جامعه (رك نهجالبلاغه، نامه 53)
7- اهتمام به تأمین امنیت جهانی (رك، نهجالبلاغه، نامه 53)
– رفاه و آسایش و صلح
هر حكومتی با هر ایده و شكلی، تحقق كفاف در زندگی برای معصوم جامعه و فراهم آوردن رفاه و آسایش همگانی را در زمره اهداف اساسی خود قرار میدهند. در حكومت اسلامی كه هدف اصلی آن، نیل جامعه و آحاد مردم به تعالی و كمال است، تأمین رفاه و آسایش در اولویت قرار میگیرد، زیرا با تأمین رفاه و آسایش مسیر تعالی انسانها هموار خواهد شد. امام در این خصوص در نهجالبلاغه میفرماید:
1- اصلاح امور مردم و اصلاح شهرها و در واقع تأمین رفاه و آسایش مردم از اهداف مهم حكومت به شمار میآید. خطبه 131
2- توزیع درست درآمدها و صرف كردن آنها در عمران و آبادی، زمینه رفاه همگانی را فراهم میآورد. (نامه 53)
3- در عصر حكومت امام اهتمام بر تأمین حداقل رفاه و معیشت برای مردم بوده است (بحارالانوار ج 40/ص 327)
4- آبادسازی زمین از اوامر الهی و از رسالتهای انبیاء شمرده شده است كه در سایه این آبادانی، رفاه و آسایس تأمین خواهد شد (خ – 90)
5- تأكید بر تأمین رفاه و آسایش سپاهیان كه سامان یافتن آنان به رفاهشان خواهد بود. (نامه 53)
– تربیت در زمان صلح
انسانسازی از اصلیترین اهداف بعثت انبیاء و تشریع مكاتب الهی است. مكتب اسلام كه خاتم ادیان الهی است بر این مهم بیش از مكاتب دیگر اهتمام ورزیده است و حكومت را نیز بهترین ابزار برای رسیدن به این هدف مهم میداند. بنابراین مهمترین هدف حكومت، در دیدگاه فرهنگ اسلامی كه نهجالبلاغه تبلور الگوی كامل این فرهنگ است تربیت میباشد.
1- تربیت اسلامی جامعه، از وظایف مهم امام و رهبر جامعه است.
وَ عَلَی الامامِ أن یُعَلِّمَ أهلَ وِلایَتهِ حُدودَ الاسلامِ وَ الایمانِ.
بر امام و رهبر واجب است كه بر اهل ولایت خویش، حدود اسلام و ایمان را تعلیم دهد همچنین میفرماید:
فامّا حقُّكم علیَّ ; وَ تعلیمُكُم كَیلا تَجهَلُوا و تأدیبُكُم كَیما تُعَلِّموا
اما شما نیز بر من (امام) حقوقی دارید: از جمله اینكه شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آدابتان بیاموزم تا بدانید.
– تربیت و انسانسازی را باید امام از خود آغاز كند:
من نَصَب نفسَه للنّاس اماماً فلیبَدأ بتعلیمِ نَفسِه قبلَ تعلیمِ غیره، ولیكن تأدیبُه بسیرَتِه قَبل تأدیبه بلسانِه وَ معلمُّ نفسه وَ مودبُّها أحقُّ بالاجلالِ من معلّمِ الناسِ وَ مؤدِّبِهم (خطبه 73)
هر كه خود را به پیشوای مردم قرار دهد باید پیش از تعلیم و تربیت دیگران به تعلیم و تربیت خویش بپردازد و باید این تربیت، پیش از آن كه با زبان باشد، با سیرت و رفتار باشد، و آن كه خود را تعلیم دهد و تربیت كند، شایستهتر به تعظیم است از آن كه دیگری را تعلیم دهد و تربیت كند.
– اَیُّها النّاسُ! انّی و الله ما اَحثُّكمُ علی طاعهٍ الّا و أَسبَقُكم الیها. و لا أَنهاكم عن معصیهٍ الّا وض أتَناهی قبلكم عنها (خطبه 174)
ای مردم! به خدا سوگند من شما را به طاعتی بر نمیانگیزم، جز آن كه خود، پیش از شما به گزاردن آن بر میخیزم و شما را از معصیتی باز نمیدارم، جز آن كه خود پیش از شما آن را فرو میگذارم.
– خطی مشیهای كلی و فروعات آن
– خدا محوری
این حقیقت در كلام حضرت (ع) وجود دارد، آن جا كه در صحنه اخلاق، صفات متقین را برای همام ذكر میفرماید:
عظم الخالق فی انفسهم فصَغرَ ما دونَه فی أعینُهم
(مؤمنین) ژرفای روحشان را عظمت آفریدگار لبریز كرده است، پس هر چه جز او در نگاهشان خرد است.
و نیز آن جا كه در صحنه سیاست، نوع رفتار با زمامدار را تبیین میفرماید:
انَّ من حقِّ من عَظُمُ جلالُ اللهِ فی نفسِه، وَ جَلَّ موضِعُه من قَلبِه، ان یَضغُرِ عنده – لعِظِم ذلكَ – كُلُّ ما سِواه (خطبه 207)
كسی كه عظمت خدا در جانش بزرگ و منزلت او در قلبش والا است، سزاوار است كه هر چیز جز خدا را كوچك شمارد.
– حق مداری و حق محوری
از آن جا كه برای كلمه حق، معانی گوناگونی بیان شده است، بدیهی است باید به چگونگی حق مداری بر اساس معانی چهارگانه در سیاست مولی الموحدین پرداخت.
الف) حق بمعنای خدا. اگر حق به معنای خدا باشد حضرت علی (ع) فانی در خدا است. رفتار، كردار، گفتار و نیات حضرت فانی در خدا است.
و الله لو أُعطیتُ الأقالیمَ السبعهِ بما تحتَ افلاكِها علی أن أعصِی الله فی نَملَه أسلُبُها جِلبَ شَعیرَه ما فَعَلتُهُ (خطبه 251)
به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آن چه در زیر آسمانها است، به من دهند تا خدا را نافرمانی كنم در این كه پوست جوی را از مورچهای به ناروا بگیریم، چنین نخواهم كرد.
ب) حق به معنای قران:
اگر حق به معنای قران باشد نیز علی (ع) از همگان حق محورتر است. این را حكمت تحمیلی اثبات فرمود.
وَ انّما حَكَّمَ الحَكَمانِ لیُحیبا ما أَخیا القرانُ وَ یُمیتا ما أماتَ القرانُ وَ احیاؤُه الاجتماعُ علیهِ وَ امانَتَهُ الافتراقُ عَنه، فان جَرَّنا القرانُ الیهم اتّبعناهم، وَ ان جرّهم الینا اتَّبعُونا.
اگر به آن دو نفر (ابوموسی و عمر و عاص) رای به داوری داده شد، تنها برای این بود كه آن چه را قران زنده كرد، زنده سازند و آن چه را قران مرده خواند، بمیرانند. زنده كردن قران، این است كه دست وحدت به هم دهند و به آن همل كنند. و میراندن از بین بردن پراكندگی و جدایی است. پس اگر قران ما را به سوی آنان بكشاند، آنان را پیروی میكنیم و اگر آنان را به سوی ما سوق داد، باید اطاعت كنند.
ج) حق به معنای مصطلح و رایج حقوقی:
اگر حق به معنای مصطلح و رایج حقوقی باشد نیز علی (ع) به هیچ قیمتی و حتی به اندازه ذرهای از آن عدول نمیكند. نامه شدیداللحن امام به یكی از فرمانداران و هم چنین رفتار آن حضرت با عقیل بهترین شاهد بر این مدعی است. به امام خبر دادند كه فرماندار بصره مقداری از بیت المال مسلمانان را برداشته و به مكه گریخته و به ناحق مصرف كرده است. امام نامه شدیداللحنی به او نوشتند:
فَاتّقِ اللهَ و ارددُ الی هؤلاءِ القومِ أموالَهم؛ فانَّكَ اِن لَم تَفعَل ثمّ أمكَننیَ اللهُ مِنكَ لَأُعذِرَنَّ الی اللهِ مِنكَ، وَ لَأضربَنَّك بسیفی الّذی ما ضَرَبتُ بِهِ أحداً اِلّا دَخَلَ النّارَ وَ الله لوأنّ الحسنَ وَ الحسینَ فعلا مِثلَ الّذی فَعَلَت ما كانَت لهما عندی هَوادَهُ و لاظَفِرا مِنّی بِاراده حتّی آخُذَ باراده حتّی آخُذَ الحقّ منهما ; (نامه 41)
پس از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان، و اگر چنین نكنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را كیفر خواهم كرد كه نزد خدا عذرخواه من باشد و با شمشیری تو را میزنم كه به هر كس زدم وارد دوزخ گردید. سوگند به خدا! اگر حسن و حسین چنان میكردند كه تو انجام دادی، از من روی خوش نمیدیدند و به آرزو نمیرسیدند تا آن كه حق را از آنان باز پس ستانم.
د) حق به معنای قانون:
اگر حق به معنای قانون باشد علی الگوی قانونمداری و پایبندی به قانون است. آن حضرت پایمال شدن حق و عدالت را با هیچ عذری نمیپذیرد، حتی با منطق «مأمور و معذور» لذا به مالك اشتر فخعی میفرماید:
و لا تَقولَنّ انّی مُؤمَّر امُرُ فأطاعُ (نامه 53)
به مردم نگو: به من فرمان دادند، من نیز فرمان میدهم پس باید اطاعت شود.
حضرت برای تحقق حق و عدالت زمان و مكان نمیشناسد. لذا میفرماید:
اموال به ناحق بخشیده شده بیت المال را باز میگردانم، گرچه به مهر زبان یا بهای كنیزكان رفته باشد.
– جلوههای صلح طلبی
حق مداری آن امام اهتمام در دوران حكومت ایشان، جلوههای فراوانی داشته كه در این مختصر، تنها چند مورد را میآوریم:
الف) هدف وسیله را توجیه نمیكند. به امام گفتند كه مردم به دنیا دل بستهاند معاویه با هدایا و پولهای فراوان آنان را جذب میكند شما هم از اموال عمومی به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخشید و از تقسیم مساوی بیتالمال دست بردارید تا به شما گرایش پیدا كنند. امام فرمود:
أتأمرونّی أن اطْلُبَ النّصرَ بالجودِ فیمَن وُلیّتُ علیه! و اللهِ لا أطُورُ به ما سَهَر سَهیرٌ و ما أمَّ نجمٌ فی السّماء نَجْماً (خطبه – 126)
آیا به من دستور میدهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره امت اسلامی كه بر آنان ولایت دارم، استفاده كنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب میكنند، هرگز چنین كاری نخواهم كرد.
ب) صداقت در اعلام مواضع حكومت آینده:
پس از قتل عثمان، كه مردم برای بیعت به سوی حضرت هجوم آوردند، نخست از مردم میخواهد كه سراغ شخص دیگر بروند، ولی با اصرار مردم شرایط خود را اعلام میفرماید:
و اعلموا انی إن اجبتكم و كبت بكم بما اعلم والم اُضْغِ الی قول قائل و عتب العاتب (خطبه – 91)
آگاه باشید! اگر دعوت شما را بپذیرم، بر اساس آن چه میدانم، با شما رفتار میكنم و به گفتار این و آن و سرزنشكنندگان گوش فرا نمیدهم.
ج) نفی هرگونه نیرنگ و فریب:
پس از جنگ صفین، امام در شهر كوفه میفرماید:
و الله ما معاویه بادهی منی ولكنه یغدر و یفجر و لولا كراهیه العذر لكنت من ادهی الناس (خطبه – 191)
سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست؛ اما او نیرنگ باز، حیله گر و جنایتكار است. اگر نیرنگ، ناپسند نبود، من زیركترین افراد بودم.
د) نفی سازش و باجدهی به مخالفان، برای تثبیت موقعیت حكومت: وقتی طلحه و زبیر خدمت امام آمدند و گفتند كه با تو بیعت میكنیم به این شرط كه در حكومت شریك باشیم، فرمود: نه خطبه 202
آن چه در عالم سیاست اتفاق افتاده، حاكی از این است كه در حكومتهای غیر الهی، به قدرت و حكومت رسیدن، با همراهی افراد و احزاب و گروههایی صورت میپذیرد كه از ابتدا برای خود سهمی را در حاكمیت در نظر گرفتهاند و به بیان سادهتر، معامله گرانی كه برای كسب جایگاه در ساختار قدرت، همراهی میكنند. این مسأله مورد توافق طرفین معامله یعنی یاری كنندگان و یاری شوندگان است؛ اما در حكومتهای الهی، هر چند برخی یاری كنندگان به گمان سهم داشتن در ساختار سیاسی، برای شكلگیری قدرت سیاسی همراهی میكنند، ولی پس از اتمام كار، به اهداف خود دست نیافته و در مسیر مخالف قرار میگیرند. رفتار امام با طلحه و زبیر، در برابر توقع آنان در داشتن سهیم از قدرت سیاسی، نمونهای از این قاعدهها كلی است بر این اساس بود كه فتنه جمل پایهگذاری شد.
هـ) استوار ساختن اركان حكومت، بر خونهای ناحق: حضرت در مقام تعلیم اصول حكومتداری به مالك اشتر مینویسد.
مالك! بر تو باد پرهیز شدید از خونریزی حرام ; هرگز سلطه زمامداری خود را با ریختن خون حرام، تقویت نكن؛ زیرا اینگونه تقویت، خود از عوامل تضعیف و هن سلطه زمامداری، بلكه موجب زوال و انتقال میگردد. (نامه – 53)
و) پرهیز از سیاست زر و زور و تزویر:
در اسلام، حكومت فریب و تطمیع محكوم و مردود است. لذا حضرت در نامهای به طلحه و زیبر مینویسد:
و إنّ العامه لَم تبُاریعنی لسلطانٍ غالبٍ، و لا لِعَرضٍ حاضِر (نامه – 54)
همانا بیعت عموم مردم با من نه از روی ترس قدرتی مسلط بود و نه برای بدست آوردن متاع دنیا.
برای دریافت اینجا کلیک کنید
تعداد کل پیام ها : 0